جدول جو
جدول جو

معنی مروا - جستجوی لغت در جدول جو

مروا
(دخترانه)
پهلوی فال نیک و دعای خیر
تصویری از مروا
تصویر مروا
فرهنگ نامهای ایرانی
مروا
تفال، فال نیک، برای مثال لب بخت پیروز را خنده ای / مرا نیز مروای فرخنده ای (عنصری - ۳۶۲)
مروای نیک: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو بر مروای نیک انداختی فال / همه نیک آمدی مروای آن سال (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
تصویری از مروا
تصویر مروا
فرهنگ فارسی عمید
مروا
(مُرْ)
فال نیک و دعای خیر. (جهانگیری) (برهان). فال نیک. (غیاث). فال نیکو. (اوبهی) (آنندراج). دعا. دعای خیر. نیک سگالی. نیک اندیشی. مرحبا. تحسین مقابل مرغوا، نفرین:
روزه به پایان رسید و آمد نوعید
هر روزبر آسمانت بادا مروا.
رودکی.
(از فرهنگ اسدی اقبال ص 5 وشرح احوال رودکی ص 1037).
نفرین کند به من بر، دارم به آفرین
مروا کنم بدو بر، دارد به مرغوا.
بوطاهر خسروانی.
روزه بپایان رسید و آمد نوعید
دیر زی و شاد و نیک بادت مروا.
بهرامی (از لغت نامه اسدی چ آلمان ص 4).
لب بخت پیروز را خنده ای
مرا نیز مروای فرخنده ای.
عنصری.
بدو گفت داریم ما هرکسی
بدین گاو مروای فرخ بسی.
اسدی.
نیابد آفرین آن کس که گردونش کند نفرین
نیابد مرغوا آن کس که یزدانش دهد مروا.
قطران.
گردد از مهرتو نفرین موالی آفرین
گردد از کین تو مروای معادی مرغوا.
قطران.
آسمان و تن از ایشان در جهان پیدا شود
تا نجوم فضل را می مرکز مروا شود.
(منسوب به ناصرخسرو).
مرغوا بر ولی شود مروا
آفرین بر عدو شود نفرین.
معزی.
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجن گیرد گیا، جای طرب گیرد شجن.
معزی.
از خاک صفا، صفا پذیری
مروا ز جبال مروه گیری.
خاقانی.
- مروای نیک، فال نیک. (برهان).
- ، نام لحنی است از سی لحن باربد. (آنندراج). لحن بیست و دوم از سی لحن باربد. (برهان).
چوبرمروای نیک انداختی فال
همه نیک آمدی مروای آن سال.
نظامی
لغت نامه دهخدا
مروا
(مَرْ)
اسم هندی مرزنجوش است. (از مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
مروا
فال نیک، دعای خیر
تصویری از مروا
تصویر مروا
فرهنگ لغت هوشیار
مروا
((مُ))
فال نیک، دعای خیر. مقابل مرغوا
تصویری از مروا
تصویر مروا
فرهنگ فارسی معین
مروا
تفال خیر، فال نیک
متضاد: مرغوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بروا
تصویر بروا
(پسرانه)
اعتقاد (نگارش کردی: بوا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مروان
تصویر مروان
(پسرانه)
نام مؤسس آل مروان و وزیر و مشاور عثمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آروا
تصویر آروا
(دخترانه)
نام فرشته ای در آیین زرتشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مروق
تصویر مروق
صاف شده، صافی، بی درد، دارای رواق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مروت
تصویر مروت
جوانمردی، مردمی، مردانگی، نرم دلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مروع
تصویر مروع
کسی که دلش به ترس آمیخته، بیمناک، ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، نهازیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دروا
تصویر دروا
آویخته، سرنگون، سرگردان، سرگشته، درواژ، درواه، اندروا، برای مثال رهروان چون آفتاب آزاد و خندان رفته اند / من چرا چون ذره سرگردان و دروا مانده ام (خاقانی - ۹۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغوا
تصویر مرغوا
مقابل مروا، فال بد، نفرین، برای مثال نفرین کند به من بردارم به آفرین / مروا کنم بدو بر دارد به مرغوا (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مروح
تصویر مروح
راحت رساننده، خوشی دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مروج
تصویر مروج
رواج دهنده، ترویج کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماوا
تصویر ماوا
جایگاه، مسکن، پناهگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروا
تصویر سروا
حدیث، سخن، افسانه، برای مثال چند دهی وعدۀ دروغ همی چند / چند فروشی به من تو این سرو سروا (اورمزدی - شاعران بی دیوان - ۲۷۵)، شعر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثوا
تصویر مثوا
منزل، مکان، قرارگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرعا
تصویر مرعا
گیاه و سبزه، چراگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرود
تصویر مرود
میل سرمه دان، محور، میله ای است که باز بر آن می نشیند و زنجیری دارد که پای باز را بر آن می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مروج
تصویر مروج
مرج ها، چمنها، چراگاهها، جمع واژۀ مرج
فرهنگ فارسی عمید
(مَرْ کَ)
دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل، در 48هزارگزی جنوب غربی گرمی و 26 هزارگزی راه گرمی به اردبیل در منطقۀ کوهستانی گرمسیر واقع و دارای 257 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری است، در 2 محل به فاصله 2 کیلومتر به نام مروان بالا و پائین مشهور است و سکنۀ مروان بالا 143 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُرْ)
دهی است از دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک، در 36هزارگزی جنوب غربی سربند و در منطقۀ کوهستانی واقع است. آب آن از چشمه و قنات ومحصولش غلات، بنشن، پنبه و میوه و شغل مردمش زراعت وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَرْ)
تثنیۀ مرو، و مراد از آن مرو شاهجان و مروالروذ است. (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان). و رجوع به مرو شود
لغت نامه دهخدا
(مَرْ)
ابن سعید بن عباد بن حبیب بن مهلب بن ابی صفرۀ مهلبی شاعر و از اهالی بصره بود و از یاران خلیل بن احمد بود. او را در علم نحو دستی توانا بوده است و در حدود سال 190 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 95). و رجوع به معجم الادباء ج 7 ص 159 شود
معاویه القاری یکی از مشایخ صوفیه و معاصر با احمد بن ابی الجواری بوده است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَرْ)
آل مروان، سلسله ای از خلفای اموی که اولین آنها مروان بن حکم بوده است. رجوع به آل مروان در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرواز
تصویر مرواز
هواسنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مروار
تصویر مروار
یکی از گونه های درخت بید که آنرا سرخ بید گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروا
تصویر دروا
محتاج الیه، حاجت سرنگون، آویخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروا
تصویر شروا
گفتار بیهوده و بیمعنی و باطل
فرهنگ لغت هوشیار
سیراب کردن ترویه، روان کردن، به روایت شعر داشتن بر روایت شعر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرور
تصویر مرور
بازبینی، بازنگری، رفت و آمد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرخا
تصویر مرخا
خاله
فرهنگ واژه فارسی سره