جدول جو
جدول جو

معنی مرغس - جستجوی لغت در جدول جو

مرغس
(مُ غِ / مُ غَ / مُ رَغْ غِ)
به ناز و نعمت پرورنده خود را و زیست فراخ. (منتهی الارب). کسی که خود را در ناز و نعمت بپروراند. (از اقرب الموارد). آنکه عیش او فراخ باشد و در فراخ زندگانی کند. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرغب
تصویر مرغب
ترغیب کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراس
تصویر مراس
علاج کردن، درمان کردن، چاره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغک
تصویر مرغک
مصغر مرغ، مرغ کوچک
در خیاطی تکۀ کوچک سه گوش از پارچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغرس
تصویر مغرس
زمینی که در آن نهال کاری کنند، جای درخت نشاندن
فرهنگ فارسی عمید
از ریشه پارسی ک مروسیدن مروسش (ممارسه)، سختی، نیرو مروسیدن علاج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسغ
تصویر مرسغ
اندیشه نااستوار
فرهنگ لغت هوشیار
برانگیخته برانگیزنده ترغیب شده تشویق شده. ترغیب کننده مشوق جمع مرغبین: بر هر مایه دار بمعنی... که رسیدم او را بر اتما آن مرغب و محرض یافتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرعس
تصویر مرعس
آلخالخور آشغالخور کبوتر لغ: گونه ای کبوتر فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغم
تصویر مرغم
بینی
فرهنگ لغت هوشیار
مرغ کوچک: مرغک خطاف را عنبر بماند در گلو چون بخوردن قصد سوی عنبر شهبا کند. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغش
تصویر مرغش
بنگرید به مرقشیشسا مرقشیشا
فرهنگ لغت هوشیار
کاهیده مرزجوش پارسی تازی گشته مرزنگوش (این واژه پارسی است) مرزنگوش. یا مروس اقطی. مرزنگوش. توضیح جزو اول یعنی مروس معرب و مصحف یونانی بمعنی مرزنگوش است و جزو دوم یعنی اقطی که معرب یونانی است بمعانی: دماغه ساحل کنار رود غله و آرد است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغرس
تصویر مغرس
نهالکاری نهالستان جای که در آن نهال کارند محل نشاندن درخت: (هرگز از منبت سیر وراسن سرو و یاسمن نروید و از مغرس خیزران خیری و ضمیران بر نیاید) (مرزبان نامه 1317 ص 169)، جمع مغارس
فرهنگ لغت هوشیار
نام نژادی از بز که مانند بز آنقره و بز کشمیر دارای کرک وپشم لطیف است و از کرک آن شال و دستکش میبافند. اصل نژاد مرغز از نسل نژاد بزهای کشمیر و آنقره است بهمین جهت در تقسیم بندی علمی آنرا جزو بز آنقره یا کشمیر محسوب میدارند، قسمی پوست بز پر پشم از نژاد مرغز که آنرا بر زمین گسترند و نیز دوریشان بصورت جامه پوشند: رواج پوست مرغز که در بسطام و شاهرود تربیت میکنند و بعمل میاورند. توضیح ظاهرا این کلمه ماخوذ ازنام مرغز شهر معروف است چه نوشته اند آنجا موی گوسفندان نرم و بلند وپیچیده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغب
تصویر مرغب
((مُ رَ غِّ))
ترغیب کننده، مشوق، جمع مرغبین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغرس
تصویر مغرس
((مَ رِ))
جایی که در آن نهال کارند، محل نشاندن درخت، جمع مغارس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرغب
تصویر مرغب
((مُ رَ غَّ))
ترغیب شده، تشویق شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
Chicken
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
poulet
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
鸡肉的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
닭고기
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
ayam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
মুরগী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
चिकन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
Hähnchen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
pollo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
pollo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
kip
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
курячий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
куриный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
kurczak
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
frango
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
鶏肉の
دیکشنری فارسی به ژاپنی