سنگی که بر دلو بندند و بدان لای چاه را بشورانند و آن آب برکشند تا بدان طریق لای برآید و چاه پاک شود. یا سنگ است که می اندازند آن را در چاه تا معلوم شود به آواز آن عمق چاه، یا برای اینکه دانسته شود که درچاه آب هست یا نه. (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
سنگی که بر دلو بندند و بدان لای چاه را بشورانند و آن آب برکشند تا بدان طریق لای برآید و چاه پاک شود. یا سنگ است که می اندازند آن را در چاه تا معلوم شود به آواز آن عمق چاه، یا برای اینکه دانسته شود که درچاه آب هست یا نه. (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
ابن جدیر بن عامر بن عبید بن کعب ربعی حنظلی تمیمی مکنی به ابوبلال (متوفی در 61 هجری قمری). وی را به نام مادرش مرداس بن ادیه نیز گفته اند. یکی از بزرگان خوارج و از خطبا و دلیران و پارسایان بود. با علی علیه السلام در صفین حضور داشت اما حکمیت را انکار کرد و نهروان را نیز دریافت. عبیدالله بن زیاد او را درکوفه زندانی کرد ولی از زندان رهایی یافت و با حدودسی مرد به آسک اهواز (میان رامهرمز و ارجان) رفت و خروج کرد. عبیدالله لشکری گران بر سر او فرستاد و گریزاندش. بار دیگر عباد بن علقمۀ مازنی را بر او فرستادروز آدینه ای تا نیمروز جنگ میان مرداس و عباد قائم بماند و در آن وقت دو گروه برای اقامۀ نماز دست از جنگ کشیدند اما هنگامی که مرداس و یارانش به نماز ایستاده بودند عباد گرد آنان فرو گرفت و همگی را کشت وسر مرداس را نزد ابن زیاد فرستاد. (الاعلام زرکلی) جدی جاهلی است و فرزندان او بطنی از بنی عوف بن سلیم از عدنانیه اند و مساکنشان میان قابس و بلدعناب است به مغرب. (الاعلام زرکلی)
ابن جدیر بن عامر بن عبید بن کعب ربعی حنظلی تمیمی مکنی به ابوبلال (متوفی در 61 هجری قمری). وی را به نام مادرش مرداس بن ادیه نیز گفته اند. یکی از بزرگان خوارج و از خطبا و دلیران و پارسایان بود. با علی علیه السلام در صفین حضور داشت اما حکمیت را انکار کرد و نهروان را نیز دریافت. عبیدالله بن زیاد او را درکوفه زندانی کرد ولی از زندان رهایی یافت و با حدودسی مرد به آسک اهواز (میان رامهرمز و ارجان) رفت و خروج کرد. عبیدالله لشکری گران بر سر او فرستاد و گریزاندش. بار دیگر عباد بن علقمۀ مازنی را بر او فرستادروز آدینه ای تا نیمروز جنگ میان مرداس و عباد قائم بماند و در آن وقت دو گروه برای اقامۀ نماز دست از جنگ کشیدند اما هنگامی که مرداس و یارانش به نماز ایستاده بودند عباد گرد آنان فرو گرفت و همگی را کشت وسر مرداس را نزد ابن زیاد فرستاد. (الاعلام زرکلی) جدی جاهلی است و فرزندان او بطنی از بنی عوف بن سلیم از عدنانیه اند و مساکنشان میان قابس و بلدعناب است به مغرب. (الاعلام زرکلی)
تأنیث أمرط. رجوع به امرط شود، شجرهمرطاء، درختی که برگ بر آن نباشد. (از اقرب الموارد) ، امراءه مرطاء، زنی که از زانو به بعدموی نداشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد). ج، مرط
تأنیث أمرط. رجوع به امرط شود، شجرهمرطاء، درختی که برگ بر آن نباشد. (از اقرب الموارد) ، امراءه مرطاء، زنی که از زانو به بعدموی نداشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد). ج، مُرط
پرطاس. نام شهری است از ولایت ترکستان، گویند روباه آنجا پوست خوب میدارد. (برهان). یک قسمت از مملکت روس قدیم است. ناحیه ایست در ترکستان، مشرق و جنوبش. (حاشیۀ دیوان نظامی). غوز است و مغربش رود آتل و شمالش ناحیت بجناک و مردمان وی مسلمانند و ایشان را زبانی است خاصه و پادشاه را مس (میس) خوانند. و خداوند خیمه و خرگاهند و ایشان سه گروهند، بهضولا، اشکل، بلکار و همه با یکدیگر بحرب اند و چون دشمن پدید آید با یکدیگر یار باشند. (حدود العالم). در معجم البلدان آمده که برطاس ارض خزر است. رجوع به معجم البلدان شود: نخستین که بنهاد گنج عروس ز چین و ز برطاس و از هند و روس. فردوسی. ز برطاس و از چین سپه راندیم سپهبد بهر جای بنشاندیم. فردوسی. ز برطاس والان و خزران گروه برانگیخت سیلی چو دریا و کوه. نظامی. وگر گرگ برطاس را نشکرم ز برطاسی روس روبه ترم. نظامی.
پرطاس. نام شهری است از ولایت ترکستان، گویند روباه آنجا پوست خوب میدارد. (برهان). یک قسمت از مملکت روس قدیم است. ناحیه ایست در ترکستان، مشرق و جنوبش. (حاشیۀ دیوان نظامی). غوز است و مغربش رود آتل و شمالش ناحیت بجناک و مردمان وی مسلمانند و ایشان را زبانی است خاصه و پادشاه را مس (میس) خوانند. و خداوند خیمه و خرگاهند و ایشان سه گروهند، بهضولا، اشکل، بلکار و همه با یکدیگر بحرب اند و چون دشمن پدید آید با یکدیگر یار باشند. (حدود العالم). در معجم البلدان آمده که برطاس ارض خزر است. رجوع به معجم البلدان شود: نخستین که بنهاد گنج عروس ز چین و ز برطاس و از هند و روس. فردوسی. ز برطاس و از چین سپه راندیم سپهبد بهر جای بنشاندیم. فردوسی. ز برطاس والان و خزران گروه برانگیخت سیلی چو دریا و کوه. نظامی. وگر گرگ برطاس را نشکرم ز برطاسی روس روبه ترم. نظامی.
جنسی از موئینه باشد همچو سنجاب و قاقم و بضم اول هم آمده است. (تتمۀ برهان). جامه ای که از پوست روباه پرطاسی دوزند. نوعی از پوستین روباه که از ملک پرطاس پیدا شود. (غیاث اللغات). رجوع به فقرۀ قبل شود
جنسی از موئینه باشد همچو سنجاب و قاقم و بضم اول هم آمده است. (تتمۀ برهان). جامه ای که از پوست روباه پرطاسی دوزند. نوعی از پوستین روباه که از ملک پرطاس پیدا شود. (غیاث اللغات). رجوع به فقرۀ قبل شود
نام ولایتی است ازحدود روس... برطاس. و در قاموس نوشته: نام قومی است که رنگ موشان سرخ باشد. (غیاث اللغات) : دگر گرگ پرطاس را نشکرم ز پرطاسی روس روبه ترم. نظامی. رجوع به برطاس شود
نام ولایتی است ازحدود روس... برطاس. و در قاموس نوشته: نام قومی است که رنگ موشان سرخ باشد. (غیاث اللغات) : دگر گرگ پرطاس را نشکرم ز پرطاسی روس روبه ترم. نظامی. رجوع به برطاس شود