جدول جو
جدول جو

معنی مرضع - جستجوی لغت در جدول جو

مرضع
مرضعه، زن شیرده
تصویری از مرضع
تصویر مرضع
فرهنگ فارسی عمید
مرضع
(مَ ضَ)
سر پستان و هر جایی که مکیده شود. ج، مراضع. (ناظم الاطباء). پستان. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مرضع
(مُ ضِ)
نعت فاعلی از مصدر ارضاع. رجوع به ارضاع در ردیف خود شود. زن که بچۀ شیرخواره دارد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و چون صفتی است مخصوص اناث لذا احتیاجی به تاء تأنیث ندارد. (از اقرب الموارد). ج، مرضعات و مراضع و مراضیع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مرضع
زن شیرده، شیر دهنده
تصویری از مرضع
تصویر مرضع
فرهنگ لغت هوشیار
مرضع
دایه، ربیبه، شیرده، مرضعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرصع
تصویر مرصع
(دخترانه)
آنچه با جواهر تزیین شده است، جواهرنشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مربع
تصویر مربع
باران بهاری، جای اقامت در فصل بهار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موضع
تصویر موضع
محل قرار گرفتن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرصع
تصویر مرصع
چیزی که در آن جواهر نشانده باشند، جواهر نشان، گوهرنشان، در علوم ادبی ویژگی شعری که دارای آرایۀ ترصیع باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرضی
تصویر مرضی
چیزی که مورد پسند و خشنودی واقع شده باشد، پسندیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرضا
تصویر مرضا
مریض ها، بیمارها، ناخوش ها، جمع واژۀ مریض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مربع
تصویر مربع
چهار گوش، چهار گوشه، در ریاضیات شکلی هندسی که دارای چهار ضلع مساوی و چهار زاویۀ قائمه باشد، چهارسو
در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر چهار مصراع بگوید که هم افقی خوانده شود و هم عمودی، برای مثال از چهرۀ، افروخته، گل را، مشکن/، افروخته، رخ مرو تو، دیگر، به چمن، گل را، دیگر، خجل مکن، ای مه من/، مشکن، به چمن، ای مه من قدر سمن، چهار زانو
در علوم ادبی در علم عروض مسمطی که هر بند آن چهار مصراع داشته باشد
در موسیقی سازی از ردۀ رباب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرقع
تصویر مرقع
خرقه ای که پینه های چهارگوش داشته باشد، کاغذ یا چیز دیگر که بر آن خط رقاع یا خطوط دیگر نوشته شده باشد، جامۀ وصله دار و دوخته شده از قطعات مختلف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مروع
تصویر مروع
کسی که دلش به ترس آمیخته، بیمناک، ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، نهازیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبضع
تصویر مبضع
چاقوی جراحی، نیشتر، ابزار نوک تیز که با آن رگ می زنند، وسیلۀ رگ زدن،
نشتر، نیسو، نیشو، کلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرجع
تصویر مرجع
چیزی که برای کسب اطلاعات به آن مراجعه می کنند
مجتهد جامع الشرایطی که در زمینۀ امور دینی اطلاعات کامل دارد
محل بازگشت، بازگشتن
مرجع تقلید: عالم روحانی که مردم در تکالیف شرعیه از او تقلید می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرضعه
تصویر مرضعه
زن شیرده، شیر دهنده، زن یا حیوان ماده که شیر می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ضِ عَ)
زنی که پستان خود رادر دهان کودک گذاشته باشد. (از اقرب الموارد). زنی شیردهنده. (دهار). ج، مرضعات، مراضع. (اقرب الموارد). زنی که کودک غیر خود را شیر دهد. (منتهی الارب). زن شیردهنده اطفال را یعنی دایه. (غیاث) (آنندراج). دایگان. دایه. زنی که به طفلی جز کودک خود شیر دهد و بعلت رضاع بمنزلۀ مادر نسبی طفل باشد و نکاح میان آنها جایز نیست. مادر رضاعی بسبب آنکه در دفعات یا ایام معین و شروط معینی طفل را شیر داده است. (از فرهنگ علوم عقلی به از شرح لمعه ج 2 ص 66). ام رضاعی. و رجوع به ام رضاعی و رضاع شود: یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما أرضعت... (قرآن 2/22). و مرضعۀ مشفق و قابلۀ حاذق آورده بود. (سندبادنامه ص 151)
لغت نامه دهخدا
(مِ ضَ عَ)
آنچه از آن کودک شیر میخورد. ج، مراضع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرجع
تصویر مرجع
جای بازگشت، بازگشت گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتع
تصویر مرتع
چراگاه، چمن سبزه زار، چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرضی
تصویر مرضی
خوش و پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
پاره دوخته ژنده، خوشنوشته، خوش نگاره جامه پاره پاره بهم دخته: در آن دکان پیر مردی نشسته است مرقعی پوشیده و درزی همی کند، جامه صوفیان که از اتصال قطعات مختلف و گاه رنگارنگ بهم ساخته میشد مرقعه. توضیح در احیا العلوم شرحی مفید راجع بمعنی و مقصود از مرقع و کیفیت آن آمده، کاغذ یا شی دیگر که روی آن بخط رقاع چیزی نوشته باشند، قطعه های تصاویر که بصورت کتابی بینالدفتین جمع شود، قطعاتی از خطوط زیبا که بشکل کتاب جمع کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مروع
تصویر مروع
بیمناک، ترسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موضع
تصویر موضع
جای نهادن چیزی، نهادگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربع
تصویر مربع
هر چیز چهار گوشه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرصع
تصویر مرصع
جواهر نشان، سنگهای قیمتی و گوهر
فرهنگ لغت هوشیار
نشتر فصاد: شب چو فصادی که ماهش مبضع و گردونش طشت طشت کرده سرنگون خون ازدکان انگیخته. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
مونث مرضع جمع مرضعات. توضیح مرضعه در وقتی استعمال میشود که زن پستان در دهان کودک گذارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبضع
تصویر مبضع
((مِ ضَ))
نشتر فصاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرضی
تصویر مرضی
((مَ یّ))
مطبوع، موردپسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربع
تصویر مربع
چهارگوش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرتع
تصویر مرتع
چراگاه، چمنزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرجع
تصویر مرجع
بازیابه، بن مایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موضع
تصویر موضع
جایگاه
فرهنگ واژه فارسی سره