جدول جو
جدول جو

معنی مرشک - جستجوی لغت در جدول جو

مرشک
کرم انگل، لارو مگس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارشک
تصویر ارشک
(پسرانه)
اشک، نام مؤسس سلسله اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مرشد
تصویر مرشد
(پسرانه)
راهنمایی کننده، ارشادکننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مرتک
تصویر مرتک
مردارسنگ، جسمی سرخ یا زرد رنگ که بیشتر از سرب و قلع گرفته می شود و برای ساختن مرهم به کار می رود، سنگ مردار، لیتارژ جوهر سرب، مرداهنگ، اکسید دو پلمب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشک
تصویر سرشک
قطرۀ آب چشم که هنگام گریستن فرو چکد
اشک، قطره
زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، زراک، زراج، برباریس، زارج، امبرباریس، زرک، اترار، انبرباریس، دارشک برای مثال رخ ز دیده نگاشته به سرشک / وآن سرشکش به رنگ تازه« سرشک» (عنصری - ۳۶۷ حاشیه)
سرشک آتش: کنایه از قطره های آب که هنگام سوختن هیزم تر از آن فرو چکد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرشک
تصویر زرشک
درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، سرشک، انبرباریس، امبرباریس، اترار، دارشک، زراج، زارج، زرک، برباریس، زراک
هنگام مسخره کردن به کار می رود مثلاً فکر کردی خیلی بزرگ شدی؟! زرشک!
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترشک
تصویر ترشک
گیاهی شبیه شبدر با سه یا چهار برگچه و گل های سرخ یا زرد رنگ
گیاهی صحرایی با برگ های درشت شبیه برگ چغندر که طعم ترش دارد و آن را مانند سبزی در آش و بعضی غذاهای دیگر می ریزند، تره خراسانی، ترشه، ترشینک، حمّاض، ساق ترشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرشد
تصویر مرشد
راهنما، رهبر، در تصوف پیر، در ورزش در زورخانه، کسی که با آواز و ضرب حرکت ورزشکاران را هدایت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغک
تصویر مرغک
مصغر مرغ، مرغ کوچک
در خیاطی تکۀ کوچک سه گوش از پارچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورشک
تصویر ورشک
کیسۀ کوچکی که در آن دارو می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرشح
تصویر مرشح
تربیت شده، به تدریج پرورده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موشک
تصویر موشک
مصغر موش، موش کوچک، از آلات آتش بازی، در امور نظامی از آلات جنگ که دارای مواد منفجره است و در جنگ ها به کار می رود، دستگاهی که به فضا پرتاب می شود
موشک کور: در علم زیست شناسی موش کور، برای مثال نور گیتی فروز چشمۀ هور / زشت باشد به چشم موشک کور (سعدی - ۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مردک
تصویر مردک
مرد کوچک، مرد پست و حقیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرشد
تصویر مرشد
راهبری گشته، راه یافته، هادی، ارشاد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
کافر، کسی که خدا را متعدد می پندارد هنباز گیر چند خدایی آنکه برای خدا شریک قایل شود انباز گیر: ... این گروه که همی دعوی توحید کنند مشرکند بحق. . ، جمع مشرکین
فرهنگ لغت هوشیار
مرغ کوچک: مرغک خطاف را عنبر بماند در گلو چون بخوردن قصد سوی عنبر شهبا کند. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتک
تصویر مرتک
مردار سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
مرد حقیر و کوچک، مرد پست و فرومایه مرد کوچک رجیل. توضیح در مورد توهین هم بکار رود: بیچاره و سفله مردکی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرشا
تصویر مرشا
گزنده: جانور، پر گیاه: زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرشح
تصویر مرشح
خوب ادب یافته و تربیت شده
فرهنگ لغت هوشیار
سه چهار دانه انگور درهم بسته توضیح در خراسان دانه های انگور ریخته از خوشه است که انگور فروش بعد از بیرون آوردن خوشه ها از سبد آنچه دان شده باشد به نام فرشک علی حده می فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشک
تصویر سرشک
اشک چشم، آب چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشک
تصویر ارشک
رشک غیرت، حسد حسادت
فرهنگ لغت هوشیار
بار درختی است سرخ و ترشمزه که در طعام کنند و خورند گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشک
تصویر ورشک
پارچه و کیسه ای که درآن دارو پیچند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره هفت بند که پایاست بارتفاع 30 سانتیمتر تا یک متر میرسد. ریشه اش ضخیم و ساقه اش راست و بی کرک است. این گیاه وحشی در چمنزارها و کشت زارها و کنار رودها میروید بقله حامضه حبق خراسانی
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از آلات آتشبازی که دارای مواد منفجره میباشد و در جنگها بکار میرود، موش کوچک، یا موش پران، موش خرما، موش کور، خفاش شب پره: (نور گیتی فروز چشمه هور زشت باشد بچشم موشک کور. (سعدی)، خلد، آلتی است برای آتش بازی که بشکل موش سازند و بجای دم آن چوب باریک بلندی بدان متصل سازند و آنرا آتش زده ببالا پرتاب کنند: (... صد هزار چراغ بر ریسمانها تعبیه کنند و موشکها بر اطراف آن بندند بر وجهی که چون یک چراغ بر افروزند موشک بر آن ریسمانها دویده بهر چراغ که رسد روشن سازد.) (حبیب السیر چاپ اول خاتمه ص 43)، آلتی جهنده که بفضا پرتاب شود. موشک مجهز بموتور جت و دارای همه گونه وسیله لازم برای پیشروی است. قوه انفجاری که بر اثر احتراق بنزین در انتهای موشک پدید میظید قدرت جهشی در آن بوجود می آورد که موشک را بجلو می راند. موشک دارای دو یا سه طبقه است و هنگامی که موشک خود را بمدار زمین میرساند قسمتهای اضافی آن که مخزن گاز و نیرو هستند و قوه محرکه موشک را تشکیل میدهند جدا میشوند و بزمین می افتند و فقط اطاقک موشک - که حامل سرنشین و تجهیزات فنی و وسایل لازم است - در مدار زمین قرار میگیرد و بموجب قوانین اجرام سماوی بحرکت خود ادامه میدهد. موشک دارای فرمانهای دستی است و فضانوردان با کمک این فرمانها موشک را هدایت میکنند. موشک دارای فلز مرکبی است که قدرت مقاومت شگفت انگیز دارد و اشعه خورشید و عوامل جوی نمیتوانند روی آن اثر بگذارد. پیش از آنکه فضانورد بخواهد فرود آید باید سفینه فضایی یک دور کامل روی خود بزند تا پشت فضانورد در جهت حرکت قرار گیرد و او بتواند با کاهش شتاب مقاومت کند. در این هنگام فضانورد دستگاههای ترمز کننده را بحرکت در می آورد و از سرعت سفینه میکاهد و وقتی که اطاقک فضانورد در هشت کیلومتری زمین است دستگاههای ترمز کننده دائم از سرعت اطاقک میکاهد و سرانجام فضانورد با چتر نجات فرود می آید. موشکهای فضایی مجهز بیک دستگاه تهیه هوا هستند. این دستگاه نه فقط دایما هوای تازه تهیه میکند بلکه درجه نسبی هوا را نیز حفظ مینماید و درجه حرارت را همواره 20 درجه سانتیگراد نگه میدارد. دو دوربین تلویزیون موشک همیشه مراقب وضع فضانورد است و تصاویر او را بزمین میفرستند. دستگاه تلفن برای مکالمه با زمین ذخیره غذا و دستگاههای مختلف خبر گیری و فیلم برداری و ضبط صدا نیز در موشکها تعبیه میشود یا موشک پران. سنجاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشک
تصویر سرشک
((س رِ))
قطره اشک
فرهنگ فارسی معین
((زِ رِ))
درختچه ای است با برگ های دندانه دار و گل های خوشه ای زرد رنگ که میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی است، ریشه و برگ و میوه آن به مصارف دارویی و خوراکی می رسد، لفظی حاکی از خشم و اعتراض مترادف «آی زکی»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترشک
تصویر ترشک
((تُ شَ))
گیاهی مانند شبدر با گل های زرد یا سرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرشک
تصویر فرشک
((فَ رِ))
سه چهار دانه انگور درهم بسته، غوره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارشک
تصویر ارشک
((اَ رَ))
رشک، غیرت، حسد، حسادت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرشک
تصویر پرشک
آب قنات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرشد
تصویر مرشد
شاگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زرشک
تصویر زرشک
آنبرباریس
فرهنگ واژه فارسی سره