آن که به تنهائی و بدون حضور مدعی فصیح و زبان آور است و چون به مخاصمه برخیزد در سخن فروماند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، سکران مرتک، مستی که سخنش فهمیده نشود. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، شتر سست نازک مغز. (ناظم الاطباء). المرتک من الجمال، الرخو الممذوق النقی. (اقرب الموارد) (متن اللغه)
معرب مردارسنگ. (بحر الجواهر). مردارسنگ. (منتهی الارب) (ترجمه صیدنۀ بیرونی) (ضریر انطاکی). مرداسنج. (قانون ابن سینا ص 114) (نزهه القلوب). مرداسنگ. (برهان قاطع). مرداسنگی است که سفید کرده باشند، نه مطلق مرداسنج. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به دزی ج 2 ص 578 شود