- مرزنده
- جماع کننده جمع مرزندگان
معنی مرزنده - جستجوی لغت در جدول جو
- مرزنده ((مُ زَ دَ یا دِ))
- جماع کننده، جمع مرزندگان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بخشاینده غفور آمرزگار
بخشاینده و درگذرنده از گناه بندگان، از صفات خداوند
دارای ارزش
سر حال شادمان مسرور: بسیار سر زنده و با نشاط و خوش معاشرت است، معروف مشهور، مهتر قوم سردسته سر جنبان
ورزش کننده، ورزشکار
ارزش دار، بهادار، دارای ارزش، محترم
سر حال، سرخوش، شادمان، بانشاط، معروف، نامدار، متنفذ، سردسته، بزرگ تر صنف یا طایفه، سرجنبان
لرزان، مرتعش، مرتعد
کیب که با او جماع کرده باشند جمع مرزیدگان
کار کننده، ممارست کننده، حاصل کننده، کوشنده، زراعت کننده
کارکننده، مهارت کننده، حاصل کننده، کوشنده، زراعت کننده
Valuably
Brisk, Pert, Frisky, Zippy
Shivering, Shivery, Flickering
tremeluzente, trêmulo
ценно
живой , игривый
wertvoll
lebendig
flackernd, zitternd
migoczący, drżący
живий , жвавий
мерцающий , дрожащий
cennie
żywy, żywiołowy