جدول جو
جدول جو

معنی ورزنده

ورزنده
کارکننده، مهارت کننده، حاصل کننده، کوشنده، زراعت کننده
تصویری از ورزنده
تصویر ورزنده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ورزنده

ورزنده

ورزنده
کار کننده، ممارست کننده، حاصل کننده، کوشنده، زراعت کننده
ورزنده
فرهنگ لغت هوشیار

ورزنده

ورزنده
اسم فاعل است از ورزیدن. کارکننده، ممارست کننده، حاصل کننده، کوشنده، زراعت کننده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

سرزنده

سرزنده
سر حال شادمان مسرور: بسیار سر زنده و با نشاط و خوش معاشرت است، معروف مشهور، مهتر قوم سردسته سر جنبان
فرهنگ لغت هوشیار