کسی که در صدر مجلس می نشیند، دارای مقام و رتبه، مقدّم، برای مثال بود که صدرنشینان بارگاه قبول / نظر کنند به بیچارگان صفّ نعال (سعدی۲ - ۶۵۷)، کنایه از مکانی در اتاق و مانند آنکه به نشستن بزرگان اختصاص می یابد، در ورزش تیمی که بیشترین امتیاز را در مسابقات کسب کرده باشد
کسی که در صدر مجلس می نشیند، دارای مقام و رتبه، مقدّم، برای مِثال بُوَد که صدرنشینان بارگاه قبول / نظر کنند به بیچارگان صفّ نعال (سعدی۲ - ۶۵۷)، کنایه از مکانی در اتاق و مانند آنکه به نشستن بزرگان اختصاص می یابد، در ورزش تیمی که بیشترین امتیاز را در مسابقات کسب کرده باشد
فانوس بزرگ شیشه ای که سر و ته آن باز است و شمع یا چراغ را درون آن می گذارند، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چراغبانه، چراغ بادی، فانوس، چروند، قندیل، چراغ پرهیز، چراغ واره، چراغ بره، چراغدان
فانوس بزرگ شیشه ای که سر و ته آن باز است و شمع یا چراغ را درون آن می گذارند، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چِراغبانِه، چِراغِ بادی، فانوس، چَروَند، قِندیل، چِراغ پَرهیز، چِراغ وارِه، چِراغ بَرِه، چِراغدان
دهی است از دهستان گرمی بخش ترک شهرستان میانه، در یکهزارگزی جنوب شرقی بخش و 4 هزارگزی راه خلخال به میانه در منطقۀ کوهستانی معتدل واقع و دارای 208 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان گرمی بخش ترک شهرستان میانه، در یکهزارگزی جنوب شرقی بخش و 4 هزارگزی راه خلخال به میانه در منطقۀ کوهستانی معتدل واقع و دارای 208 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
شخصی که در سفر بالای استریا شتر نشیند اعم از اینکه مرد باشد یا زن. (آنندراج). مسافری که بر بالای بار ستور یا ارابه نشیند. مسافری که بر ستوری اجیر یا کشتی یا راه آهن و اتومبیل کرایه و امثال آن باشد. (یادداشت مؤلف) : در گلشنی که حسن تو محمل سوار شد گل سرنشین قافلۀ نوبهار شد. محسن تأثیر (از آنندراج)
شخصی که در سفر بالای استریا شتر نشیند اعم از اینکه مرد باشد یا زن. (آنندراج). مسافری که بر بالای بار ستور یا ارابه نشیند. مسافری که بر ستوری اجیر یا کشتی یا راه آهن و اتومبیل کرایه و امثال آن باشد. (یادداشت مؤلف) : در گلشنی که حسن تو محمل سوار شد گل سرنشین قافلۀ نوبهار شد. محسن تأثیر (از آنندراج)
که بد نشیند. بدنشیننده: مثال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا که چشم بد بقدر نقش باشد در کمین اینجا. صائب (از آنندراج). بگذر ز قمار بوسه بازی اینجاست که نقش بدنشین است. کلیم (از آنندراج). و رجوع به نشستن و مشتقات آن شود
که بد نشیند. بدنشیننده: مثال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا که چشم بد بقدر نقش باشد در کمین اینجا. صائب (از آنندراج). بگذر ز قمار بوسه بازی اینجاست که نقش بدنشین است. کلیم (از آنندراج). و رجوع به نشستن و مشتقات آن شود
مروونژین. م-روونژین ها. نخستین سلسلۀ سلاطین کشور فرانسه اندکه از اواخر قرن پنجم تا اواسط قرن هشتم میلادی بر این کشور فرمانروئی داشتند. اولین پادشاه این سلسله موسوم به کلودیون از سال 428 تا 448 میلادی و آخرین فرد سلسله موسوم به شیلدریک تا سال 751 میلادی سلطنت کرد
مروونژین. م-روونژین ها. نخستین سلسلۀ سلاطین کشور فرانسه اندکه از اواخر قرن پنجم تا اواسط قرن هشتم میلادی بر این کشور فرمانروئی داشتند. اولین پادشاه این سلسله موسوم به کلودیون از سال 428 تا 448 میلادی و آخرین فرد سلسله موسوم به شیلدریک تا سال 751 میلادی سلطنت کرد
چارزانو نشین، چرا که طور نشستن امرا و سلاطین است. (غیاث اللغات) (آنندراج). آنکه چهارزانو نشیند. کنایه از مهتر و بزرگ قوم: به تربیع و تثلیث گوهرفشان مربعنشین و مثلث نشان. نظامی. ، معشوق. نگار. شاهد. (ناظم الاطباء). - شاه مربعنشین، کنایه از کعبه است. (فرهنگ فارسی معین) : خانه خدایش خداست لاجرمش نام هست شاه مربعنشین، تازی رومی خطاب. خاقانی (فرهنگ فارسی معین)
چارزانو نشین، چرا که طور نشستن امرا و سلاطین است. (غیاث اللغات) (آنندراج). آنکه چهارزانو نشیند. کنایه از مهتر و بزرگ قوم: به تربیع و تثلیث گوهرفشان مربعنشین و مثلث نشان. نظامی. ، معشوق. نگار. شاهد. (ناظم الاطباء). - شاه مربعنشین، کنایه از کعبه است. (فرهنگ فارسی معین) : خانه خدایش خداست لاجرمش نام هست شاه مربعنشین، تازی رومی خطاب. خاقانی (فرهنگ فارسی معین)
بالانشیننده. مقدم نشیننده. آنکه رتبت او در جلوس بالا دست همه است. آنکه بالا دست همه می نشیند: ای صدرنشین هر دو عالم محراب زمین و آسمان هم. نظامی. در نفس آباد دم نیم سوز صدرنشین گشته شه نیمروز. نظامی. بود که صدرنشینان بارگاه قبول نظر کنند به بیچارگان صف نعال. سعدی. در آن حرم که نهندش چهار بالش عزت جز آستان نرسد خواجگان صدرنشین را. سعدی. گر بدیوان غزل صدرنشینم چه عجب سالها بندگی صاحب دیوان کردم. حافظ. رجوع به صدر شود، وزیر. حاکم: تو آن یگانه دهری که بر وسادۀ حکم به از تو تکیه نکرده است هیچ صدرنشین. سعدی. رجوع به صدر شود، مقدم. برتر. بالاتر: صدرنشین تر ز سخن نیست کس دولت این ملک سخن راست بس. نظامی. اوست که در مجلس روحانیان گفتۀ او صدرنشین است و بس. ابن یمین. رجوع به صدر شود
بالانشیننده. مقدم نشیننده. آنکه رتبت او در جلوس بالا دست همه است. آنکه بالا دست همه می نشیند: ای صدرنشین هر دو عالم محراب زمین و آسمان هم. نظامی. در نفس آباد دم نیم سوز صدرنشین گشته شه نیمروز. نظامی. بود که صدرنشینان بارگاه قبول نظر کنند به بیچارگان صف نعال. سعدی. در آن حرم که نهندش چهار بالش عزت جز آستان نرسد خواجگان صدرنشین را. سعدی. گر بدیوان غزل صدرنشینم چه عجب سالها بندگی صاحب دیوان کردم. حافظ. رجوع به صدر شود، وزیر. حاکم: تو آن یگانه دهری که بر وسادۀ حکم به از تو تکیه نکرده است هیچ صدرنشین. سعدی. رجوع به صدر شود، مقدم. برتر. بالاتر: صدرنشین تر ز سخن نیست کس دولت این ملک سخن راست بس. نظامی. اوست که در مجلس روحانیان گفتۀ او صدرنشین است و بس. ابن یمین. رجوع به صدر شود
سرپوش بزرگ بلورین که لاله یا لامپا را زیر آن نهند تا از باد مصون ماند. (یادداشت مرحوم دهخدا). فانوس شیشه ای که بالا و پائین آن باز است و شمعو چراغ را داخل آن گذارند تا از باد محفوظ بماند
سرپوش بزرگ بلورین که لاله یا لامپا را زیر آن نهند تا از باد مصون ماند. (یادداشت مرحوم دهخدا). فانوس شیشه ای که بالا و پائین آن باز است و شمعو چراغ را داخل آن گذارند تا از باد محفوظ بماند
که در رصد نشیند. که در رصدگاه بنشیند. مقیم رصدگاه، رصدبند. منجم و ستاره شناس. (از آنندراج) : هست از تو رصدنشین به تشویر تدویر نه و کمال تدویر. واله هروی (از آنندراج). و رجوع به رصدبند و رصدور شود
که در رصد نشیند. که در رصدگاه بنشیند. مقیم رصدگاه، رصدبند. منجم و ستاره شناس. (از آنندراج) : هست از تو رصدنشین به تشویر تدویر نه و کمال تدویر. واله هروی (از آنندراج). و رجوع به رصدبند و رَصَدْوَر شود