جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فرنشین

سرنشین

سرنشین
مسافری که در وسیلۀ نقلیه اعم از اتومبیل، هواپیما و امثال آن ها نشسته باشد، مسافری که میان قافله بر اسب یا استر سوار بوده
سرنشین
فرهنگ فارسی عمید

سرنشین

سرنشین
مسافر، آن که سوار درشکه، اتومبیل، هواپیما و غیره شود
سرنشین
فرهنگ فارسی معین

سرنشین

سرنشین
شخصی که در سفر بالای استریا شتر نشیند اعم از اینکه مرد باشد یا زن. (آنندراج). مسافری که بر بالای بار ستور یا ارابه نشیند. مسافری که بر ستوری اجیر یا کشتی یا راه آهن و اتومبیل کرایه و امثال آن باشد. (یادداشت مؤلف) :
در گلشنی که حسن تو محمل سوار شد
گل سرنشین قافلۀ نوبهار شد.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سرنشین

سرنشین
راکب، مسافر (خودرو، اتوبوس، کشتی، هواپیما)
متضاد: راننده، خلبان، ناخدا، کاپیتان کشتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد