- مرح
- سرشار شدن از شادی
معنی مرح - جستجوی لغت در جدول جو
- مرح ((مَ رِ))
- متبختر از نشاط و فرح
- مرح ((مَ رَ))
- شادمان شدن، خرامیدن به ناز، تباه شدن
- مرح
- نشاط و شادمانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرحبا، کلمه ای که برای تحسین به کار می رود، آفرین
رحیم، مرحوم، بسیار مهربانی کننده
رفتگاه فرودگاه سرای آنجا که کوچ کنند مسکن: در نیم شبی که محل سلطان عقل مرحل شیطان جهل گشته بود
فراخ شدن، فراخی، بزرگی، گشادی
فراخپای هموار پای کسی که پایش گودی نداشته باشد پهن پا در پرندگان
راندن پیر شدن
آله کلو
نمودار، پیرنگ
آشکاری، فرانمون، گزارش، زند، ریز
بیماری
ستایش
خشم کردن، غضب نمودن، نیست شدن، زایل گردیدن
نیزه، چوبی است دراز با حربه ای در سر آن برای دفع و طعن دشمن
زخم زدن، بد گفتن، خسته کردن، بدن را با اسلحه دریدن
اندوهگین شدن، فرود آمدن اندوه، غم، فقر و درویشی
ستور چرنده، درخت بلند، چرا دادن، چریدن، شاشیدن، فرستادن، رها کردن دهش بی درنگ، رفتار نرم
بیان، کشف، باز نمودن، چگونگی، روشن کردن، گزارش، گشودن، وسعت دادن
کوشک، کاخ بلند، آشکار کردن، ساختمانی است مر بخت النصر را نزدیک بابل، خانه آراسته ناب نیامیخته، گزیده، پاک نژاد: مرد کوشک قصر بلند کاخ. یا صرح ممرد. قصر رخشان و ساده و هموار، فلک
ستودن به ویژه در شعر
شوخی کردن، شوخی، مزاح
مردن، موت، کنایه از نیستی، فنا
مرگ موش: آرسنیک، شبه فلز جامد، بلوری، شکننده و قهوه ای تیره که دارای ترکیبات سمی و مهلک است و در صنعت به کار می رود
مرگ و میر: مرگامرگ
مرگ پای آگیش: مرگ که پاپیچ همه کس شود
مرگ موش: آرسنیک، شبه فلز جامد، بلوری، شکننده و قهوه ای تیره که دارای ترکیبات سمی و مهلک است و در صنعت به کار می رود
مرگ و میر: مرگامرگ
مرگ پای آگیش: مرگ که پاپیچ همه کس شود
بار، دفعه، شماره، تعداد
چمن، سبزه، مرغ، چمنزار
گوارا، مخفّف واژۀ مریء
راحت رساننده، خوشی دهنده
تربیت شده، به تدریج پرورده شده