عدس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچه، انژه، مژو، نسک، نرسک، نرسنگ، مرجو، بنوسرخ
عَدَس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچِه، اَنژِه، مِژو، نَسک، نَرَسک، نَرسنگ، مَرجو، بُنوسُرخ
کسی که به تأخیر می اندازد کاری را که تعهد کرده است و درنگی می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارجاء. رجوع به ارجاء شود، نزدیک به زادن رسیده. گویند: ناقه مرجی و کذا ناقه مرجیه. (ناظم الاطباء). آبستنی که زمان وضع حملش نزدیک شده است. نعت فاعلی است از ارجاء. رجوع به ارجاء شود
کسی که به تأخیر می اندازد کاری را که تعهد کرده است و درنگی می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارجاء. رجوع به ارجاء شود، نزدیک به زادن رسیده. گویند: ناقه مرجی و کذا ناقه مرجیه. (ناظم الاطباء). آبستنی که زمان وضع حملش نزدیک شده است. نعت فاعلی است از ارجاء. رجوع به ارجاء شود
ابوالحسن علی بن محمد منجیک ترمذی. از شاعران بزرگ نیمۀ دوم قرن چهارم هجری قمری است که بعد از دقیقی در دربار چغانیان به سر می برده و مداح آنان علی الخصوص امیر ابویحیی طاهر بن فضل بن محمد بن محتاج چغانی و امیر ابوالمظفر فخرالدوله احمد بن محمد بن چغانی بوده است. هدایت او را مداح صفاریه و غزنویه دانسته است ولی دلیلی بر این سخن در دست نیست و اشعاری که از منجیک در دست داریم در مدح دو امیر مذکور می باشد. منجیک شاعری زبان آور و سخن پرداز و نیکوخیال و بلیغ و نکته دان بود. عوفی کلام او را از روی حق بدین گونه وصف کرده است: ’شعری غریب و الفاظی خوب و معانی بکر و عباراتی بلیغ و استعاراتی نادر’ و این اوصاف که عوفی برشمرده همه در شعر منجیک صادق است. دیوان منجیک در قرن پنجم هجری قمری در ایران مشهور و مورد استفادۀ اهل شعر و ادب بوده است چنانکه ناصرخسرو داستان استفادۀ قطران را از آن دیوان در سفرنامۀ خود آورده است. منجیک علاوه بر قدرتی که در مدح و ساختن قصاید بزرگ مدحی داشت در هجو و هزل نیز دستی قوی داشت. اشعارش درجنگها و تذکره ها و کتب لغت پراکنده است. از اوست: نیکو گل دورنگ را نگه کن درّ است به زیر عقیق ساده یا عاشق و معشوق روز خلوت رخساره به رخساره برنهاده. و نیز: در باغ گل فرستد هر نیمشب عبیر وز شاخ عندلیب بسازد همی صفیر رخسار آن نگار به گل بر ستم کند وآن روی را نماز برد ماه مستنیر ای آفتاب چهرۀ بت زاد سروقد کز زلف مشک باری وز نوک غمزه تیر بنگاشته چنین نبود بر بتان چنین تمثال روی یوسف یعقوب بر حریر از برگ لاله دو لب داری فراز وی یک مشت حلقۀ زره از مشک و از عبیر گویی که آزر از پی زهره نگار کرد سیمینش عارضین و بر اوگیسوان چو قیر گویی کمند رستم گشت آن کمند زلف کز بوستان گرفته گل سرخ را اسیر گویی خدایش از می چون لعل آفرید یا دایگانش داده ز یاقوت سرخ شیر. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا چ ابن سینا ج 1 صص 382-383). رجوع به همین مأخذ و لباب الالباب ج 2 ص 13 و مجمعالفصحا ج 1 ص 506 شود
ابوالحسن علی بن محمد منجیک ترمذی. از شاعران بزرگ نیمۀ دوم قرن چهارم هجری قمری است که بعد از دقیقی در دربار چغانیان به سر می برده و مداح آنان علی الخصوص امیر ابویحیی طاهر بن فضل بن محمد بن محتاج چغانی و امیر ابوالمظفر فخرالدوله احمد بن محمد بن چغانی بوده است. هدایت او را مداح صفاریه و غزنویه دانسته است ولی دلیلی بر این سخن در دست نیست و اشعاری که از منجیک در دست داریم در مدح دو امیر مذکور می باشد. منجیک شاعری زبان آور و سخن پرداز و نیکوخیال و بلیغ و نکته دان بود. عوفی کلام او را از روی حق بدین گونه وصف کرده است: ’شعری غریب و الفاظی خوب و معانی بکر و عباراتی بلیغ و استعاراتی نادر’ و این اوصاف که عوفی برشمرده همه در شعر منجیک صادق است. دیوان منجیک در قرن پنجم هجری قمری در ایران مشهور و مورد استفادۀ اهل شعر و ادب بوده است چنانکه ناصرخسرو داستان استفادۀ قطران را از آن دیوان در سفرنامۀ خود آورده است. منجیک علاوه بر قدرتی که در مدح و ساختن قصاید بزرگ مدحی داشت در هجو و هزل نیز دستی قوی داشت. اشعارش درجنگها و تذکره ها و کتب لغت پراکنده است. از اوست: نیکو گل دورنگ را نگه کن درّ است به زیر عقیق ساده یا عاشق و معشوق روز خلوت رخساره به رخساره برنهاده. و نیز: در باغ گل فرستد هر نیمشب عبیر وز شاخ عندلیب بسازد همی صفیر رخسار آن نگار به گل بر ستم کند وآن روی را نماز برد ماه مستنیر ای آفتاب چهرۀ بت زاد سروقد کز زلف مشک باری وز نوک غمزه تیر بنگاشته چنین نبود بر بتان چنین تمثال روی یوسف یعقوب بر حریر از برگ لاله دو لب داری فراز وی یک مشت حلقۀ زره از مشک و از عبیر گویی که آزر از پی زهره نگار کرد سیمینش عارضین و بر اوگیسوان چو قیر گویی کمند رستم گشت آن کمند زلف کز بوستان گرفته گل سرخ را اسیر گویی خدایش از می چون لعل آفرید یا دایگانش داده ز یاقوت سرخ شیر. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا چ ابن سینا ج 1 صص 382-383). رجوع به همین مأخذ و لباب الالباب ج 2 ص 13 و مجمعالفصحا ج 1 ص 506 شود
تیر پر نهاده. (منتهی الارب). تیر که برآن پرنهاده باشند تا چون پرنده آن را به هوا برد. (از اقرب الموارد) ، ما له أقذﱡ ولا مریش، یعنی او را نه چیزی و نه مالی و نه قومی است. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به مریّش شود
تیر پَر نهاده. (منتهی الارب). تیر که برآن پرنهاده باشند تا چون پرنده آن را به هوا برد. (از اقرب الموارد) ، ما له أقَذﱡ ولا مریش، یعنی او را نه چیزی و نه مالی و نه قومی است. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به مُرَیَّش شود
نام بیابانی بوده است معروف در راه خوارزم. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) : ای بر همه قحبگان گیتی سرجیک کون تو فراختر ز سیصد خرجیک. فرالاوی. ای بر سر خوبان جهان بر سرجیک پیش دهنت ذره نماید خرجیک. عنصری. پس خبر رسید ابوعلی را که امیر نوح لشکر جمع کرد بر تو تاختن خواهد آورد و ابوعلی حزم آن بگرفت و سوی بلخ آمد و چند گاه آنجا ببود، پس از آنجا با لشکر سوی بخارا رفت و امیر حمید با همه سپاه خویش پیش او بازآمد به خرجیک بیکدیگر رسیدند بتاریخ جمادی الاولی سنۀ ست وثلثین وثلثمائه حرب کردند. (زین الاخبار گردیزی)
نام بیابانی بوده است معروف در راه خوارزم. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) : ای بر همه قحبگان گیتی سرجیک کون تو فراختر ز سیصد خرجیک. فرالاوی. ای بر سر خوبان جهان بر سرجیک پیش دهنت ذره نماید خرجیک. عنصری. پس خبر رسید ابوعلی را که امیر نوح لشکر جمع کرد بر تو تاختن خواهد آورد و ابوعلی حزم آن بگرفت و سوی بلخ آمد و چند گاه آنجا ببود، پس از آنجا با لشکر سوی بخارا رفت و امیر حمید با همه سپاه خویش پیش او بازآمد به خرجیک بیکدیگر رسیدند بتاریخ جمادی الاولی سنۀ ست وثلثین وثلثمائه حرب کردند. (زین الاخبار گردیزی)
ارجیس. نام شهری باستانی به ارمینیه نزدیک خلاط. شهریست قدیم از نواحی ارمینیۀ کبری قرب خلاط و اکثر اهل آن نصاری باشند. طول آن 66 درجه و ثلث و ربع و عرض آن 40 درجه و ثلث و ربع است و بدان منسوبست فقیه صالح ابوالحسن علی بن محمد بن منصور بن داود الارجیشی. (معجم البلدان). بستانی گوید ارجیش شهرکیست در ولایت ارزروم که ارسیسا خوانده میشد. موقع آن بر ساحل شمالی بحیرۀ وان، در سفح کوه آرارات است و آن کرسی قضائی است در لواء وان که بهمین اسم خوانده میشود. ارجیش بسال 25 هجری قمری بر دست حبیب بن مسلمه الفهری فتح شد و آن اول شهریست که باذ کردی در سال 373 هجری قمری بر آن مسلط گردید و حسین بشنوی کرد شاعر از آن چنین یاد کرده است: البشنویه انصار لدولتکم و لیس فی ذاخفاً فی العجم والعرب انصار باذ بارجیش و شیعته بظاهرالموصل الحدباء فی العطب بباجلایا جلونا عنه غمغمه و نحن فی الروع جلائون للکرب. و سپس باذ کشته شد و شهر مزبور از دست قوم او بیرون شد و بعدها پادشاه روم آنرا بسال 382 هجری قمری محاصره کرد و سپس سلطان محمد سلجوقی بسال 496 هجری قمری بدان جای درآمد و در سنۀ 601 گرجیان شهر و اطراف آنرا غارت و خراب کردند و سپس بلبان مملوک شاه ارمن بن سکمان در سال 603هجری قمری بر آن تملک یافت و آنگاه ملک الاوحد نجم الدین بن الملک العادل الایوبی بسال 604 بر آن مسلط گردید و سپس گرجیان بسال 605 بدانجا شدند و شهر را در حصارگرفته تصرف و غارت کردند و اهل آنرا به اسارت بردندو شهر را آتش زدند و خراب کردند و بعد قوم تاتار بدانجا دست یافتند و شنیعترین اعمال را مرتکب شدند. قضای آن از مرکز لواء 18 ساعت مسافت دارد و مشتمل بر 107 قریه و عده ای جوامع و مدارس است و سکنۀ آن در حدود یازده هزار است و اکثر مسلمانان باشند. (ضمیمۀ معجم البلدان). ارجیش بزبان ارمنی قدیم ارچش، نام شهر قدیم ارمنستان، واقع در شمال شرقی دریاچۀ وان، به 39 درجه طول شمالی و 43 درجه و 20 دقیقه عرض شرقی. در قدیم مانند امروز دنبالۀ قسمت شمال شرقی دریاچۀ مزبور را بنام ارجیش میخواندند. در قرون وسطی، مجموع این بخش را عرب بنام دریاچۀ ارجیش مینامید. قول مستوفی جغرافی نویس ایرانی (که در حدود سال 740هجری قمری کتاب خود را تألیف کرده است) مؤید این گفتار است. از قرن دهم ارجیش با حکومت اخلاط مشترک گردید. و قرائن میرساند که این شهر در قدیم وجود داشته است. در یونانی ارسیسا و در کتیبه های میخی ارزشکو (؟). بقول ثپدشیان مذکور است: چون دریاچۀ وان همواره بسمت شمال پیش میرود، آب آن از نیمۀ قرن پیش انقاض ارجیش را کاملاً احاطه کرده است. تقریباً در یک فرسنگ و نیمی شمال غربی ارجیش، شهر کوچک ارجیش جدید یا اگانتز قرار دارد و آن مقر ساخلو ترکان است و ایستگاه پست در طریق وان به ارزروم است. (دائرهالمعارف اسلام). و ارجیش را قلعه ای بوده است: برادرزادۀ (بیرام خواجه) قرامحمد در قلعۀ ارجیش بود، لشکریان پیرامون او گرفتند و در مرغزار ارجیش متمکن شدند. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 203). و رجوع به حبط ج 2 ص 186، 197، 198 شود.
ارجیس. نام شهری باستانی به ارمینیه نزدیک خلاط. شهریست قدیم از نواحی ارمینیۀ کبری قرب خلاط و اکثر اهل آن نصاری باشند. طول آن 66 درجه و ثلث و ربع و عرض آن 40 درجه و ثلث و ربع است و بدان منسوبست فقیه صالح ابوالحسن علی بن محمد بن منصور بن داود الارجیشی. (معجم البلدان). بستانی گوید ارجیش شهرکیست در ولایت ارزروم که ارسیسا خوانده میشد. موقع آن بر ساحل شمالی بحیرۀ وان، در سفح کوه آرارات است و آن کرسی قضائی است در لواء وان که بهمین اسم خوانده میشود. ارجیش بسال 25 هجری قمری بر دست حبیب بن مسلمه الفهری فتح شد و آن اول شهریست که باذِ کردی در سال 373 هجری قمری بر آن مسلط گردید و حسین بشنوی کرد شاعر از آن چنین یاد کرده است: البشنویه انصار لدولتکم و لیس فی ذاخفاً فی العجم والعرب انصار باذ بارجیش و شیعته بظاهرالموصل الحدباء فی العطب بباجلایا جلونا عنه غمغمه و نحن فی الروع جلائون للکرب. و سپس باذ کشته شد و شهر مزبور از دست قوم او بیرون شد و بعدها پادشاه روم آنرا بسال 382 هجری قمری محاصره کرد و سپس سلطان محمد سلجوقی بسال 496 هجری قمری بدان جای درآمد و در سنۀ 601 گرجیان شهر و اطراف آنرا غارت و خراب کردند و سپس بلبان مملوک شاه ارمن بن سکمان در سال 603هجری قمری بر آن تملک یافت و آنگاه ملک الاوحد نجم الدین بن الملک العادل الایوبی بسال 604 بر آن مسلط گردید و سپس گرجیان بسال 605 بدانجا شدند و شهر را در حصارگرفته تصرف و غارت کردند و اهل آنرا به اسارت بردندو شهر را آتش زدند و خراب کردند و بعد قوم تاتار بدانجا دست یافتند و شنیعترین اعمال را مرتکب شدند. قضای آن از مرکز لواء 18 ساعت مسافت دارد و مشتمل بر 107 قریه و عده ای جوامع و مدارس است و سکنۀ آن در حدود یازده هزار است و اکثر مسلمانان باشند. (ضمیمۀ معجم البلدان). ارجیش بزبان ارمنی قدیم ارچش، نام شهر قدیم ارمنستان، واقع در شمال شرقی دریاچۀ وان، به 39 درجه طول شمالی و 43 درجه و 20 دقیقه عرض شرقی. در قدیم مانند امروز دنبالۀ قسمت شمال شرقی دریاچۀ مزبور را بنام ارجیش میخواندند. در قرون وسطی، مجموع این بخش را عرب بنام دریاچۀ ارجیش مینامید. قول مستوفی جغرافی نویس ایرانی (که در حدود سال 740هجری قمری کتاب خود را تألیف کرده است) مؤید این گفتار است. از قرن دهم ارجیش با حکومت اخلاط مشترک گردید. و قرائن میرساند که این شهر در قدیم وجود داشته است. در یونانی ارسیسا و در کتیبه های میخی ارزشکو (؟). بقول ثپدشیان مذکور است: چون دریاچۀ وان همواره بسمت شمال پیش میرود، آب آن از نیمۀ قرن پیش انقاض ارجیش را کاملاً احاطه کرده است. تقریباً در یک فرسنگ و نیمی شمال غربی ارجیش، شهر کوچک ارجیش جدید یا اگانتز قرار دارد و آن مقر ساخلو ترکان است و ایستگاه پست در طریق وان به ارزروم است. (دائرهالمعارف اسلام). و ارجیش را قلعه ای بوده است: برادرزادۀ (بیرام خواجه) قرامحمد در قلعۀ ارجیش بود، لشکریان پیرامون او گرفتند و در مرغزار ارجیش متمکن شدند. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 203). و رجوع به حبط ج 2 ص 186، 197، 198 شود.
نعت مفعولی از مصدر ترییش. رجوع به ترییش شود، تیر پر نهاده. (منتهی الارب). تیر که بر آن پر نهند تا چون پرنده آن را به هوا برد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مریش شود، شتر بسیارپشم و کم گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چادر منقش. (منتهی الارب). برد موشّی بصورت پر. (از اقرب الموارد) ، مرد سست پشت و صلب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، هوده و هودج اصلاح یافته از دوال و مانند آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شخصی که سلطان او را ’ریشه’ و پر بدهد تا به علامت شرف و افتخار آن را بر سر نهد. (از اقرب الموارد)
نعت مفعولی از مصدر ترییش. رجوع به ترییش شود، تیر پَر نهاده. (منتهی الارب). تیر که بر آن پر نهند تا چون پرنده آن را به هوا برد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مَریش شود، شتر بسیارپشم و کم گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چادر منقش. (منتهی الارب). برد موشّی بصورت پر. (از اقرب الموارد) ، مرد سست پشت و صلب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، هوده و هودج اصلاح یافته از دوال و مانند آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شخصی که سلطان او را ’ریشه’ و پَر بدهد تا به علامت شرف و افتخار آن را بر سر نهد. (از اقرب الموارد)