- مرجز
- کسی که برایش شعری در بحر رجز خوانده شده، (سبک) یکی از اقسام نثر و آن چنانست که کلمات دو عبارت هم وزن باشند نه هم سجع مثال: خیال ناظم بی تعلق قامت دلربایی ناموزون است و قیاص ناثربی تمسک کاکل مومیایی نامربوط. مقابل نثر مسجع و نثر مرسل (عادی)
معنی مرجز - جستجوی لغت در جدول جو
- مرجز ((مُ رَ جَّ))
- کسی که برایش شعری در بحر رجز خوانده شده، سبک یکی از اقسام نثر و آن چنان است که کلمات دو عبارت هم وزن باشند نه هم سجع، مقابل نثر مسجع و نثر مرسل (عادی)
![تصویری از مرجز](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/3/0/4/mon-0030482.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
![تصویری از مرکز](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/5/9/amd-0035907.jpg)
میان دایره، نقطۀ وسط دایره، محل اقامت شخص یا حاکم و والی، پایگاه، محل، مکان، کنایه از دنیا، جهان
مرکز ثقل: در علم فیزیک، گرانیگاه، جایگاه اصلی چیزی
مرکز ثقل: در علم فیزیک، گرانیگاه، جایگاه اصلی چیزی
![تصویری از مرجع](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/6/9/amd-0036939.jpg)
چیزی که برای کسب اطلاعات به آن مراجعه می کنند
مجتهد جامع الشرایطی که در زمینۀ امور دینی اطلاعات کامل دارد
محل بازگشت، بازگشتن
مرجع تقلید: عالم روحانی که مردم در تکالیف شرعیه از او تقلید می کنند
مجتهد جامع الشرایطی که در زمینۀ امور دینی اطلاعات کامل دارد
محل بازگشت، بازگشتن
مرجع تقلید: عالم روحانی که مردم در تکالیف شرعیه از او تقلید می کنند
امید داشته شده عدس: ... تا بیرون آرد برای ما از آنچه برویاند زمین از تره اش و سیرش و مرجویش و پیازش... امید داشته شده: مامول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال
خاژغان (دیگ و پاتیل وامثال آن را گویند و در عربی مرجل خوانند) دیگ دیگ: پاس خطش نگذارد که بگرداند رنگ اگر از موم نهی بر سرآتش مرجل. (طالب آملی)
برتری داده برتر برتری دهنده ترجیح داده شده برتری داده جمع مرجحین. ترجیح دهنده برتری دهنده جمع مرجحین
نام نژادی از بز که مانند بز آنقره و بز کشمیر دارای کرک وپشم لطیف است و از کرک آن شال و دستکش میبافند. اصل نژاد مرغز از نسل نژاد بزهای کشمیر و آنقره است بهمین جهت در تقسیم بندی علمی آنرا جزو بز آنقره یا کشمیر محسوب میدارند، قسمی پوست بز پر پشم از نژاد مرغز که آنرا بر زمین گسترند و نیز دوریشان بصورت جامه پوشند: رواج پوست مرغز که در بسطام و شاهرود تربیت میکنند و بعمل میاورند. توضیح ظاهرا این کلمه ماخوذ ازنام مرغز شهر معروف است چه نوشته اند آنجا موی گوسفندان نرم و بلند وپیچیده بود
بر آورنده نیاز، شکمروان، چست نیاز بر آورده روا شده (حاجت) وفا شده (وعده)، وفا کننده (وعده) روا کننده (حاجت)، چست چالاک، داروی مسهل
وش، گزینه (وش برابر است با خوب و خوش) کوتاه: سخن کوتاه و مختصر (کلام سخن) : (... و یک باب که بر ذکر برزویه طبیب مقصور است و ببزرجمهر منسوب هر چه موجز تر پرداخته شد) (کلیله. مصحح مینوی. 25)
![تصویری از مرکز](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/3/0/6/mon-0030620.jpg)
((مَ کَ))
فرهنگ فارسی معین
میان، وسط، میان دایره، نقطه وسط دایره، جمع مراکز، محل اصلی و فراوانی چیزی، محل، مقام، پایتخت
![تصویری از مرجع](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/3/0/4/mon-0030483.jpg)
((مَ جَ))
فرهنگ فارسی معین
محل بازگشت، محل رجوع، جمع مراجع، شخص یا مقامی که می توان برای درخواستی به نزدش رفت، نوشته ای که برای به دست آوردن اطلاعاتی می توان به آن مراجعه کرد، تقلید مجتهدی که در موضوع های دینی از او پیروی می کنند