- مرتحل ((مُ تَ حِ))
- کوچ کننده، راهی شونده
معنی مرتحل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که به چشم خود سرمه کشیده، سرمه کشیده
ویژگی کسی که بدون تفکر شعر یا نثر می گوید
کسی که به حلال وحرام اهمیت نمی دهد، بی بند و بار
ویژگی شعر یا نثری که بدون تامل، مقدمه و تفکر گفته شود
فرا رونده
(مرحله) سرای ها در افغانستان به جای این که بگویند ازین شهر تا آن شهر هفت منزل است می گویند هفت سرای است ستاد ها گامه ها اوامان جمع مرحله منزلها مرحله ها: باراده رفتن بشیراز طی مراحل مینمودند
آمده زود سر ود زود گفت کلامی (شعر یانثر) که بدون تفکر و تامل گفته شود. کسی که بدون تفکر و تامل سخنی (شعر یا نثر) گوید جمع مرتجلین
درخواست کننده از کسی که چیزی را برای او حلال کند، حلال شمرنده
سرمه کشیده، در سختی افتاده سرمه بچشم کشیده، آنکه در شدت و سختی افتاده. در شدت و سختی افتنده
به خود بسته انتحال شده بخود بسته (شعر دیگری را) : (در شعر من نیابی مسروق و منتحل در نظم من نبینی ایطا و شایگان) (رشید و طواط. المعجم. مد چا. 216: 1) انتحال کننده بخود نسبت دهنده (شعر دیگری را)، جمع منتحلین
مرحله ها، جاهای فرود آمدن، منزل ها، جاهای کوچ کردن، جمع واژۀ مرحله
آنکه خود را به مذهبی ببندد، آنکه شعر کس دیگر را به خود نسبت بدهد
رفتگاه فرودگاه سرای آنجا که کوچ کنند مسکن: در نیم شبی که محل سلطان عقل مرحل شیطان جهل گشته بود