- مرابط
- آنکه از مرزها محافظت می کند
معنی مرابط - جستجوی لغت در جدول جو
- مرابط
- مربط ها، جاهای بستن چهارپایان، جمع واژۀ مربط
- مرابط
- جمع مربط، آغل ها آغال ها پیوندار، مرز دار، روا گنده دین پاسدار دین جمع مربط: مکروه است نماز کردن در مرابط اشتر و خر و استر و اسب. رابطه دارنده، مواظب و ملازم سر حد (مسلمانان) قراولی که اسبان خودرا در ثغور بلاد دشمن حاضر نگاه دارد، مروج ایمان: ... خداوند خواجه جهان و دستور صاحب قران... مجاهد مرابط. . ، جمع مرابطون مرابطین
- مرابط ((مُ بِ))
- رابطه دارنده، مواظب و ملازم سرحد، مروج ایمان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رابطه داشتن، مداومت و مواظبت کردن
با هم ربط دادن
درپیوند، پیوسته
مهبط ها، محل هبوط ها، جاهای فرود آمدن، جمع واژۀ مهبط
چیزی که با چیز دیگر پیوستگی و ارتباط داشته باشد، پیوسته
جاهایی که گله های گاو و گوسفند را در آن نگهداری می کنند
مربع ها، بارانهای بهاری، جاهای اقامت در فصل بهار، جمع واژۀ مربع
جمع مربع، جای ها جایباش ها، خانه های بهاری (در یکی از واژه نامه ها این واژه را برابر با باران های بهاری دانسته اند جمع مربع. بارانهای بهاری، جای بارشهای بهار محلهای اقمات در بهار
جمع مربض، آغل ها آغال ها کنام ها جمع مربض. ماوای گوسفندان بشب، ماوای سباع مانند شیر و گرگ
پتوست پیوسته مرتبط در فارسی مونث مرتبط پیوسته چیزی که به دیگری ربط دارد پیوسته جمع مرتبطین
بهره گیر بهره ستان سود خوار بهره کار سود گیرنده ربح گیرنده جمع مرابحین
جمع مهبط، فرودگان جمع مهبط
Relevantly
relevantemente
relevant
odpowiednio
релевантно
відповідно
relevant
de manera relevante
de manière pertinente
in modo pertinente
प्रासंगिक रूप से
প্রাসঙ্গিকভাবে
relevan
ilgili bir şekilde