جدول جو
جدول جو

معنی مرابط

مرابط
(مُ بِ)
مواظب بر کاری. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). ج، مرابطه، مرابطون، آنکه در مرز دشمن بسر برد. که ملازم سرحد دشمن است. (از اقرب الموارد). که ملازم مرز و جهاد است. (از متن اللغه). مواظب و ملازم سرحد. قراولی که اسبان خود را در ثغور بلاد دشمن حاضر نگاهدارد. (فرهنگ فارسی معین) : آن بر اعوان دین و انصار اسلام و غزاه و مرابطان که در چشم ما منتظم اند مصروف داریم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 133) ، مروج ایمان. (فرهنگ فارسی معین) : خداوند خواجۀ جهان و دستور صاحب قرآن...مجاهد مرابط. (جوامع الحکایات، از فرهنگ فارسی معین). رجوع به معنی دوم شود، رابطه دارنده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مرابطه شود، مستعد و مهیا. رجوع به معنی اول و دوم شود، آرام و آسوده و راحت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا