جدول جو
جدول جو

معنی مدام - جستجوی لغت در جدول جو

مدام
همیشه، همیشگی، دائم، می، شراب
تصویری از مدام
تصویر مدام
فرهنگ فارسی عمید
مدام
باران پیوسته، می و شراب، باده، همیشگی، پیوسته
تصویری از مدام
تصویر مدام
فرهنگ لغت هوشیار
مدام
((مُ))
همیشه، جاوید، شراب انگوری
تصویری از مدام
تصویر مدام
فرهنگ فارسی معین
مدام
باقی، برقرار، پیوسته، جاودان، دایماً، علی الدوام، علی الاتصال، لاینقطع، مستمر5 باده، شراب، می، بارش پیوسته
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدغم
تصویر مدغم
حرفی که در حرف دیگر درآمده و یکی شده باشد، ادغام شده، درهم پیوسته، یکی شده
استوار، محکم، بادوام، حصین، متأکّد، مرصوص، مستحکم، ستوار، درواخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادام
تصویر ادام
آنچه با نان خورده می شود، نان خورش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرام
تصویر مرام
مراد، مطلوب، مقصود، آرمان، هدف، مسلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذام
تصویر مذام
مذمت ها، بد گفتن ها از کسی یا چیزی، بدگویی ها، نکوهش ها، جمع واژۀ مذمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداح
تصویر مداح
خوانندۀ اشعار مذهبی، مدح کننده، ستایش کننده، ستایشگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدال
تصویر مدال
نشان فلزی که برای قدردانی از خدمات کسی به او اعطا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدار
تصویر مدار
مسیر دور زدن و گردش، در علم الکتریک مسیر کامل جریان برق، شامل سیم، خازن، کلید و امثال آن، در علم نجوم مسیری که سیارات و اجرام آسمانی طبق آن به دور یک یا چند جرم دیگر در حرکت باشند، در علم جغرافیا هر یک از دایره های فرضی که به موازات خط استوا رسم شده است و هرچه به قطب نزدیک تر شوند کوچک تر می گردند، آنچه یا آنکه بر گردش می گردند، جریان
مدار راس الجدی: (جغرافیا، نجوم) راس الجدی
مدار راس السرطان: (جغرافیا، نجوم) راس السرطان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادام
تصویر مادام
دائم، پیوسته، مدام
خانم، بانو
مادام که: تا وقتی که، تا زمانی که
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدامع
تصویر مدامع
مدمع ها، گوشه های چشم که اشک از آن می ریزد، مجاری اشک، جمع واژۀ مدمع
فرهنگ فارسی عمید
(مُ مَ)
مدام. می. (دستورالاخوان). می انگوری. (منتهی الارب). خمر. (اقرب الموارد). رجوع به مدام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از شاعران قرن دهم هجری قمری اصفهان است وبه روایت سام میرزا ’در اوایل جوانی ترک وطن کرده... به شروان رفت و می گویند آنجا کشته شد’. او راست:
انتظاری داشتم کامروز یارم می کشد
وه که پیدا نیست یار و انتظارم می کشد.
(از آتشکدۀ آذر ص 301) (تحفۀ سامی ص 149). رجوع به فرهنگ سخنوران و قاموس الاعلام ج 6 شود
مدامی بدخشی. از شاعران قرن دهم هجری قمری است و به هندوستان مهاجرت کرده و در آنجا مقیم و ملازم میرزا عزیز کوکه شده و به سال 989 هجری قمری درگذشته است. او راست:
دلا صد فتنه برپا زآن قد وبالاست می گوئی
از آن بالا بلابسیار دیدم راست می گوئی.
(از تذکرۀ روز روشن ص 726)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دمدامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به دمدامه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
همیشگی. دائم. دائمی. همه وقت. (ناظم الاطباء). از: مدام + ی (علامت نسبت). در تداول به جای مدام به معنی پیوسته و دائماً و همیشه گویند وبیشتر به صورت صفت: کار مدامی من، شغل همیشگی من
لغت نامه دهخدا
(مَ مِ)
محلهای اشک. مجراهای اشک. (فرهنگ فارسی معین). کنج های چشم. (آنندراج). دنبال چشم. (فرهنگ خطی). جمع واژۀ مدمع. رجوع به مدمع شود: بعضی آب صفت از راه منافذ مدامع خرج کند. (سندبادنامه ص 150) ، اشکها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فرهنگ فارسی معین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فدام
تصویر فدام
سر پوش آبتابه، جمع فدم، گنگلاجان در پوش، پوز بند دهان بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدام
تصویر قدام
پیش، جلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدام
تصویر لدام
درز دوز پینه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادام
تصویر مادام
تا وقتی که، تا زمانیکه بی بی، خانم، بانو، خاتون، بیگم، بانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداوم
تصویر مداوم
ثابت قدم، درنگ نماینده و بر کاری ایستنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردام
تصویر ردام
اهخ (ضد خیرخواه)، تیز تیز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدام
تصویر صدام
درد نیم سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدام
تصویر خدام
خدمتگزاران، خدمتکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثدام
تصویر ثدام
پولونه پالاون ترشی پالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدام
تصویر آدام
جمع ادام، نانخورش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمام
تصویر دمام
مالیدنی، ابر بی باران، سرخاب از آرایه ها، جمع دمیمه، زنان پست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مدمع، کنج چشم ها اشک ها اشکجای ها جمع مدمع: محلهای اشک مجراهای اشک، کنج چشمها، اشکها: شبی از شبهای زمستان که مزاج هوا افسره بود و مفاصل زمین درهم افسره سیلان از مدامع سبلان منقطع شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدان
تصویر مدان
شاهسپرم چینی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدامع
تصویر مدامع
((مَ مِ))
جمع مدمع، چشمه ها، مجرای اشک، کنج چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مداوم
تصویر مداوم
پیاپی، همیشگی، همواره، یکسره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مادام
تصویر مادام
تا هنگامیکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مداح
تصویر مداح
ستایشگر
فرهنگ واژه فارسی سره