- مداخلت
- دست اندازی و مباشرت، دخالت
معنی مداخلت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پادرمیانی
داخل شدن در امری یا در کار کسی به قصد ایجاد اخلال در آن
دور زدن، انقلاب زمانه
مداخله در فارسی: در آمدن: در کاری پا در میانی دست اندازی در امری داخل شدن دخالت کردن در کاری، دو امری که اجزای آن دو در یکدیگر داخل شوند بتمام بطوری که هر دو شاغل یک مکان گردند و آنرا محال دانسته اند تداخل جمع مداخلات
جمع مداخله، در آمدن ها پا در میانی ها جمع مداخله
دست به دست گشتن دولت، گشتن روزگار گاه به سود این و گاه به سود آن
Interference, Intervention
interferência, intervenção
Einmischung, Eingreifen
ingerencja, interwencja
вмешательство
втручання
inmenging, interventie
interferencia, intervención
interférence, intervention
interferenza, intervento
हस्तक्षेप , हस्तक्षेप
হস্তক্ষেপ , হস্তক্ষেপ
gangguan, intervensi
müdahale
간섭 , 개입
干扰 , 干预
干渉 , 介入
הִתְעָרְבוּת
kuingilia kati, uingiliaji
การแทรกแซง , การแทรกแซง
تدخّلٌ , تدخّلٌ
مداخلت , مداخلت
مدخل ها، درآمدها، جمع واژۀ مدخل
جمع مدخل، مقابل مخارج
Intrusive