جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مداخلت

مداخلت

مداخلت
مداخله. مداخله. دخالت. دست اندازی و مباشرت. (از ناظم الاطباء). دخالت در کاری یا درروابط بین دو کس یا دو گروه: هرگاه که دودوست به مداخلت شریری مبتلا گردند هرآینه میان ایشان جدایی افتد. (کلیله و دمنه). چنانکه در طبایع مرکب است هر کسی به رای خویش در مهمات مداخلت کردی. (کلیله و دمنه). طاعنان را مداخلت نماند. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا

مداخله

مداخله
داخل شدن در امری یا در کار کسی به قصد ایجاد اخلال در آن
مداخله
فرهنگ فارسی عمید

مداخله

مداخله
مداخله در فارسی: در آمدن: در کاری پا در میانی دست اندازی در امری داخل شدن دخالت کردن در کاری، دو امری که اجزای آن دو در یکدیگر داخل شوند بتمام بطوری که هر دو شاغل یک مکان گردند و آنرا محال دانسته اند تداخل جمع مداخلات
فرهنگ لغت هوشیار