مداولت مداولت مداومت، دور زدن، انقلاب زمانه. (فرهنگ فارسی معین). در تمام معانی رجوع به مداوله شود لغت نامه دهخدا
مطاولت مطاولت کاری را طول دادن و عقب انداختن، طول دادن در کاری، کار را به امروز و فردا افکندن، با کسی نبرد کردن فرهنگ فارسی عمید
مجاولت مجاولت با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند فرهنگ لغت هوشیار