جدول جو
جدول جو

معنی مداولت

مداولت((مُ وَ یا وِ لَ))
مداومت، دور زدن، انقلاب زمانه
تصویری از مداولت
تصویر مداولت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مداولت

مداولت

مداولت
دست به دست گشتن دولت، گشتن روزگار گاه به سود این و گاه به سود آن
مداولت
فرهنگ فارسی عمید

مداولت

مداولت
مداومت، دور زدن، انقلاب زمانه. (فرهنگ فارسی معین). در تمام معانی رجوع به مداوله شود
لغت نامه دهخدا

مداومت

مداومت
پیوسته در کاری بودن، دوام دادن، ادامه دادن، پایداری و ثبات در کاری
مداومت
فرهنگ فارسی عمید

محاولت

محاولت
حیله کردن برای دست یافتن به چیزی، قصد کردن، تیز نگریستن به سوی چیزی
محاولت
فرهنگ فارسی عمید

مطاولت

مطاولت
کاری را طول دادن و عقب انداختن، طول دادن در کاری، کار را به امروز و فردا افکندن، با کسی نبرد کردن
مطاولت
فرهنگ فارسی عمید

مجاولت

مجاولت
با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
فرهنگ لغت هوشیار