جدول جو
جدول جو

معنی مخنب - جستجوی لغت در جدول جو

مخنب
(مُ نِ)
هلاک گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هلاک شده. (ناظم الاطباء) ، هلاک کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، برنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قطعکننده. (ناظم الاطباء) ، سست گرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، لنگ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به اخناب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخنق
تصویر مخنق
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یابد، به شرطی که در ابتدای بیت نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذنب
تصویر مذنب
غورۀ خرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
خراب کننده، ویران کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذنب
تصویر مذنب
گناهکار، آنکه گناه کرده، آنکه کار زشت از او سر زده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخنث
تصویر مخنث
مردی که حالات و اطوار زنان را از خود بروز بدهد، زن مانند، کنایه از مرد بدکار، پشت پایی، هیز، آنکه نه مرد است و نه زن، خنثی، امرد، بی ریش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلب
تصویر مخلب
ناخن پرندگان شکاری، چنگال
داس، آلتی آهنی و سرکج با دستۀ چوبی که دم آن تیز و دندانه دار است و با آن گیاه ها و حاصل مزارع را از روی زمین درو می کنند، محصد، جاخشوک، خاشوش، جاغسوک، جاخسوک، منگال
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نَ بَ)
جدائی و بریدن خویشی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دوری و هجران و قطع خویشاوندی. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
ویران کننده، نا آباد گرداننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معنب
تصویر معنب
مویز آرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذنب
تصویر مذنب
گنهکار، گناه کننده، خطاکار
فرهنگ لغت هوشیار
چنگال ناخن درندگان و پرندگان، داس ناخن درندگان و پرندگان شکاری چنگال: این نشانه از بهر آن گفتم تا مرا در خلاب این مخافت و مخلب این آفت بگذاری و بیش ازین توبیخ و سرزنش روانداری
فرهنگ لغت هوشیار
توبره شکار، پیرا سپاه جماعتی سوار که بطمع غارت همراه لشکر شوند، جمع مقانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخشب
تصویر مخشب
خانه چوبین
فرهنگ لغت هوشیار
خم داده و دو تا گشته، خمیده و دوتا، نیز به معنی مردی که حالات زنان از خود بروز دهد
فرهنگ لغت هوشیار
خبه خبه شده، خبه گاه در گلو خبه کن خفه شده خبه گشته، محل فشار طناب در گلوی خفه شده. خفه کننده، مفعولن چون در حشو بیت افتد واز مفاعلین منشعب باشد آنرا مخنق خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
دور کرده دور رانده، پرهیز داده دور کرده پرهیز داده، آن بعد که یک پرده رد کرده باشد مقابل طنینی بقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخنب
تصویر تخنب
تکبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخصب
تصویر مخصب
بارور مکانی که درآن خیر و برکت و فراوانی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخنث
تصویر مخنث
((مُ خَ نَّ))
مردی که در جماع ناتوان باشد و حالات زنانه داشته باشد، کنایه از بی غیرت و بی حمیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقنب
تصویر مقنب
((مِ نَ))
جماعتی سوار که به طمع غارت همراه لشکر شوند، جمع مقانب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مذنب
تصویر مذنب
((مُ نِ))
گناهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخنق
تصویر مخنق
((مُ خَ نِّ))
خفه کننده، در علم عروض «مفعولن» چون در حشو بیت افتد و از «مفاعیلن» منشعب باشد، آن را مخنق خوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
((مُ خَ رِّ))
ویران کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخصب
تصویر مخصب
((مُ صَ))
مکانی که در آن خیر و برکت و فراوانی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخلب
تصویر مخلب
((مِ لَ))
چنگال، دندانه، جمع مخالب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجنب
تصویر مجنب
((مُ جَ نَّ))
دور کرده، پرهیز داده، آن بعد که یک پرده رد کرده باشد، مقابل طنینی، بقیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
ویرانگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
Destructively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
destrutivamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
zerstörerisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
destrukcyjnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
разрушительно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
руйнівно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
destructief
دیکشنری فارسی به هلندی