مخصب مخصب جای فراخ سال و بسیارغله. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شهر فراخ و بسیار غله. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخصاب شود لغت نامه دهخدا
مخلب مخلب ناخن پرندگان شکاری، چنگالداس، آلتی آهنی و سرکج با دستۀ چوبی که دم آن تیز و دندانه دار است و با آن گیاه ها و حاصل مزارع را از روی زمین درو می کنند، مِحصَد، جاخشوک، خاشوش، جاغسوک، جاخسوک، مَنگال فرهنگ فارسی عمید
مخصص مخصص ویژه ویژه گشت ویژه گر خاص کرده شده تخصیص یافته. خاص کننده تخصیص دهنده جمع مخصصین فرهنگ لغت هوشیار