خراشیده شده. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پوست کنده شده و رندیده شده. (ناظم الاطباء). تراشیده: آبگینه های بغدادی مجرود و مخروط دیدم که از آن بغدادی به دیناری خریده بودند که به سه درم فروختند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 616)، {{اسم}} جسمی که به شکل گزر یعنی زردک، یک سر آن سطبر و یک سر آن باریک باشد. (غیاث) (آنندراج). هر جسمی که بشکل (کله) قند و یا بار صنوبر باشد. (ناظم الاطباء) : و آن سیب چو مخروط یکی گوی طبرزد در معصفری آب زده باری سیصد. منوچهری. ، (اصطلاح هندسی) جسمی است که قاعده او دایره باشد یا شکلی دیگر، وز آنجا کمتر همی شود تا نزدیک نقطه سپری شود و او را ستونی باشد قاعده آن مخروط و آن ستون یکی باشد و سر مخروط مرکز آن مخروط و آن ستون یکی باشد و سر مخروط مرکز آن دایره بود که بر بالا بود اگر ستون راست بود مخروط او نیز راست بود، و اگر ستون کژ بود مخروطش نیز کژ بود، و مخروطه همیشه سه یک ستونش باشد، و تیر او آن خط باشد که از سر او به مرکز قاعده آید، و پهلوش آن خط راست است کز سر او به محیط قاعده آید. (التفهیم ص 26). شکلی فضائی است که از مکان خط راست گذرنده بر نقطۀ ثابت ’د’ رأس مخروط و متکی به منحنی مسطح حاصل می شود اگرمنحنی مذکور دایره باشد مخروط را دایرۀ گویند. در حالت خاص وقتی که خط متحرک به دور محوری که با آن متقاطع است دوران نماید مخروط را دوار گویند. (از فرهنگ اصطلاحات علمی). حجمی که بر اثر دوران کامل یکی مثلث قائم الزاوایه (ب ج د) به دور یکی از دو ضلعی که زاویۀ قائمۀ مثلث را تشکیل میدهند بوجود آید. پایۀ این حجم دایره و شعاع این دایره بالتبع برابر با طول ضلعی از مثلث است که دوران یافته ’ب ج’ و ارتفاع مخروط برابر با طول ضلع دوران کرده ’ب د’ یعنی خطی که از راس مخروط به مرکز دایرۀ قاعده وصل می شود. و مولد مخروط، وتر مثلث قائم الزاویه یعنی خط ’ج د’ است. حجم این جسم برابر است با یک سوم حاصل ضرب طول ارتفاع آن درمساحت قاعده اش و مساحت سطح جانبی مخروط دوار، مساوی است با حاصل ضرب محیط قاعده اش در نصف و طول مولدش و سطح کل مخروط برابر است با حاصل جمع سطح جانبی با سطح قاعده آن. - مخروط آبرفتی، پنجۀ آبرفتی، از آبرفت هائی است که بوسیلۀ سیلابها در قسمت پائین رودخانه در دامنۀ کم شیب کوهستان جمع می شود و شکل پنجه یا نیمه مخروطی دارد که رأس آن به طرف کوهستان و قاعده آن به طرف دشت است. بخش مخروطمانند یا پنجه مانند آبرفت است که در آن جریان رود وارد دشت میشود یا با جریان رود آرام تری برخورد می کند اینگونه آبرفتها دارای چینه بندی متقاطع هستند وقطعات بزرگ سنگها قسمت رأس مخروط و قسمتهای ریزتر نزدیک قاعده مخروط قرار می گیرند. (از فرهنگ اصطلاحات علمی). - مخروط آتشفشانی، بخش مخروطمانندی است که در نتیجۀ خروج مواد مذاب درونی و پس از پایان فعالیت آتشفشان تشکیل می شود و دهانۀ آتشفشان در بخش بالای آن واقع است. (از فرهنگ اصطلاحات علمی). - مخروط دوار. رجوع به مخروط شود. - مخروط مرکب، نوعی مخروط. آتشفشانی است که معمولاً ابعاد بزرگی دارد و از طبقات متناوب گدازه و سنگها و خاکسترهای آتشفشانی بوجود می آید و به این ترتیب مخروط، ساختمانی شبیه به چینه بندی سنگهای رسوبی پیدا میکند. (از فرهنگ اصطلاحات علمی). - مخروط مستدیر، مخروطی که قاعده اش دایره باشد. - مخروط مستدیر قائم، مخروط دوار. مخروط. رجوع به مخروط شود. - مخروط ناقص،مخروط ناقص دوار. حجمی است که بر اثر دوران یک ذوزنقۀ قائم الزاویه ’ب ج ک د’ در حول ساق آن ’ب د’ که بر دو قاعده ’ب ج و د ک’ عمود است به دست آید. ساق قائم ذوزنقۀ ’ب د’ ارتفاع و ساق مایل آن ’ج ک’ مولدمخروط ناقص است. به عبارت دیگر اگر مخروط را با صفحه ای بموازات قاعده اش قطع کنیم حجمی که میان این مقطعو قاعده مخروط حاصل می شود مخروط ناقص خواهد بود. این حجم دو قاعده دارد یکی به شعاع ’د ک’ و دیگری به شعاع ’ب ج’ که اولی را میتوان نتیجۀ مقطع یاد شده و دومی را قاعده مخروط اصلی دانست. حجم این جسم برابر است با یک سوم حاصلضرب طول ارتفاع در حاصل جمع مساحت های دو قاعده و جذر حاصلضرب آنها (واسطۀ هندسی آنها) k00l) _rbکه naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Rnaps/ وnaps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’enaps/naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Rnaps/شعاعهای دو قاعده مخروط ناقص و naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’hnaps/ ارتفاع این حجم یعنی naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Vnaps/ است یاrb naps ssalc=\’tnedni\’ (naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’enaps/naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Bnaps/.naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’BAnaps/+ naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’enaps/naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Bnaps/ + naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Bnaps/) naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’hnaps/ naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’31naps/ = naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Vnaps/naps/rbکه naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’hnaps/ارتفاع و naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Bnaps/ و naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’enaps/naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Bnaps/ مساحت های دو قاعده مخروط ناقص است.rb\’> a/> مساحت سطح جانبی مخروط ناقص برابر است با حاصل ضرب مجموع محیطهای دو قاعده آن در طول مولدش و سطح کل آن مساوی است با حاصل جمع سطح دو قاعده مخروط ناقص به اضافۀ سطح جانبی آن.rb>- _ (مخروط ناقص دوار
خراشیده شده. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پوست کنده شده و رندیده شده. (ناظم الاطباء). تراشیده: آبگینه های بغدادی مجرود و مخروط دیدم که از آن بغدادی به دیناری خریده بودند که به سه درم فروختند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 616)، {{اِسم}} جسمی که به شکل گزر یعنی زردک، یک سر آن سطبر و یک سر آن باریک باشد. (غیاث) (آنندراج). هر جسمی که بشکل (کله) قند و یا بار صنوبر باشد. (ناظم الاطباء) : و آن سیب چو مخروط یکی گوی طبرزد در معصفری آب زده باری سیصد. منوچهری. ، (اصطلاح هندسی) جسمی است که قاعده او دایره باشد یا شکلی دیگر، وز آنجا کمتر همی شود تا نزدیک نقطه سپری شود و او را ستونی باشد قاعده آن مخروط و آن ستون یکی باشد و سر مخروط مرکز آن مخروط و آن ستون یکی باشد و سر مخروط مرکز آن دایره بود که بر بالا بود اگر ستون راست بود مخروط او نیز راست بود، و اگر ستون کژ بود مخروطش نیز کژ بود، و مخروطه همیشه سه یک ستونش باشد، و تیر او آن خط باشد که از سر او به مرکز قاعده آید، و پهلوش آن خط راست است کز سر او به محیط قاعده آید. (التفهیم ص 26). شکلی فضائی است که از مکان خط راست گذرنده بر نقطۀ ثابت ’د’ رأس مخروط و متکی به منحنی مسطح حاصل می شود اگرمنحنی مذکور دایره باشد مخروط را دایرۀ گویند. در حالت خاص وقتی که خط متحرک به دور محوری که با آن متقاطع است دوران نماید مخروط را دوار گویند. (از فرهنگ اصطلاحات علمی). حجمی که بر اثر دوران کامل یکی مثلث قائم الزاوایه (ب ج د) به دور یکی از دو ضلعی که زاویۀ قائمۀ مثلث را تشکیل میدهند بوجود آید. پایۀ این حجم دایره و شعاع این دایره بالتبع برابر با طول ضلعی از مثلث است که دوران یافته ’ب ج’ و ارتفاع مخروط برابر با طول ضلع دوران کرده ’ب د’ یعنی خطی که از راس مخروط به مرکز دایرۀ قاعده وصل می شود. و مولد مخروط، وتر مثلث قائم الزاویه یعنی خط ’ج د’ است. حجم این جسم برابر است با یک سوم حاصل ضرب طول ارتفاع آن درمساحت قاعده اش و مساحت سطح جانبی مخروط دوار، مساوی است با حاصل ضرب محیط قاعده اش در نصف و طول مولدش و سطح کل مخروط برابر است با حاصل جمع سطح جانبی با سطح قاعده آن. - مخروط آبرفتی، پنجۀ آبرفتی، از آبرفت هائی است که بوسیلۀ سیلابها در قسمت پائین رودخانه در دامنۀ کم شیب کوهستان جمع می شود و شکل پنجه یا نیمه مخروطی دارد که رأس آن به طرف کوهستان و قاعده آن به طرف دشت است. بخش مخروطمانند یا پنجه مانند آبرفت است که در آن جریان رود وارد دشت میشود یا با جریان رود آرام تری برخورد می کند اینگونه آبرفتها دارای چینه بندی متقاطع هستند وقطعات بزرگ سنگها قسمت رأس مخروط و قسمتهای ریزتر نزدیک قاعده مخروط قرار می گیرند. (از فرهنگ اصطلاحات علمی). - مخروط آتشفشانی، بخش مخروطمانندی است که در نتیجۀ خروج مواد مذاب درونی و پس از پایان فعالیت آتشفشان تشکیل می شود و دهانۀ آتشفشان در بخش بالای آن واقع است. (از فرهنگ اصطلاحات علمی). - مخروط دوار. رجوع به مخروط شود. - مخروط مرکب، نوعی مخروط. آتشفشانی است که معمولاً ابعاد بزرگی دارد و از طبقات متناوب گدازه و سنگها و خاکسترهای آتشفشانی بوجود می آید و به این ترتیب مخروط، ساختمانی شبیه به چینه بندی سنگهای رسوبی پیدا میکند. (از فرهنگ اصطلاحات علمی). - مخروط مستدیر، مخروطی که قاعده اش دایره باشد. - مخروط مستدیر قائم، مخروط دوار. مخروط. رجوع به مخروط شود. - مخروط ناقص،مخروط ناقص دوار. حجمی است که بر اثر دوران یک ذوزنقۀ قائم الزاویه ’ب ج ک د’ در حول ساق آن ’ب د’ که بر دو قاعده ’ب ج و د ک’ عمود است به دست آید. ساق قائم ذوزنقۀ ’ب د’ ارتفاع و ساق مایل آن ’ج ک’ مولدمخروط ناقص است. به عبارت دیگر اگر مخروط را با صفحه ای بموازات قاعده اش قطع کنیم حجمی که میان این مقطعو قاعده مخروط حاصل می شود مخروط ناقص خواهد بود. این حجم دو قاعده دارد یکی به شعاع ’د ک’ و دیگری به شعاع ’ب ج’ که اولی را میتوان نتیجۀ مقطع یاد شده و دومی را قاعده مخروط اصلی دانست. حجم این جسم برابر است با یک سوم حاصلضرب طول ارتفاع در حاصل جمع مساحت های دو قاعده و جذر حاصلضرب آنها (واسطۀ هندسی آنها) k00l) _rbکه naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Rnaps/ وnaps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’enaps/َnaps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Rnaps/شعاعهای دو قاعده مخروط ناقص و naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’hnaps/ ارتفاع این حجم یعنی naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Vnaps/ است یاrb naps ssalc=\’tnedni\’ (naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’enaps/َnaps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Bnaps/.naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’BAnaps/+ naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’enaps/َnaps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Bnaps/ + naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Bnaps/) naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’hnaps/ naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’31naps/ = naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Vnaps/naps/rbکه naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’hnaps/ارتفاع و naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Bnaps/ و naps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’enaps/َnaps ssalc=\’thgilhgih\’rid=\’rtl\’Bnaps/ مساحت های دو قاعده مخروط ناقص است.rb\’> a/> مساحت سطح جانبی مخروط ناقص برابر است با حاصل ضرب مجموع محیطهای دو قاعده آن در طول مولدش و سطح کل آن مساوی است با حاصل جمع سطح دو قاعده مخروط ناقص به اضافۀ سطح جانبی آن.rb>- _ (مخروط ناقص دوار
چیده شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). میوۀ چیده شده. (ناظم الاطباء) ، آب داده شده از باران خریفی و نخستین باران اول زمستان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
چیده شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). میوۀ چیده شده. (ناظم الاطباء) ، آب داده شده از باران خریفی و نخستین باران اول زمستان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
شعری که در وی تصرف خرم کرده باشند. (منتهی الارب). شعری که در وی تصرف خرم کرده باشند یعنی در فعولن ’عولن’ و در مفاعلتن ’فاعلتن’ گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به خرم شود
شعری که در وی تصرف خَرْم کرده باشند. (منتهی الارب). شعری که در وی تصرف خَرْم کرده باشند یعنی در فعولن ’عولن’ و در مفاعلتن ’فاعلتن’ گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به خرم شود
آن که در دماغ او دخان سیم رسیده محصور کرده باشد. (منتهی الارب). کسی که در خیاشیم و منافذ او دود نقره داخل شده، در نتیجه گرفتار ’حصر’ و تنگی نفس شده باشد. (از اقرب الموارد)
آن که در دماغ او دخان سیم رسیده محصور کرده باشد. (منتهی الارب). کسی که در خیاشیم و منافذ او دود نقره داخل شده، در نتیجه گرفتار ’حصر’ و تنگی نفس شده باشد. (از اقرب الموارد)
سیف مذروب، شمشیر تیز. (منتهی الارب). محدد و تیزشده ازهر چیزی، کقوله: علی الاعداء مذروب السنان. (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ذرب. رجوع به ذرب شود
سیف مذروب، شمشیر تیز. (منتهی الارب). محدد و تیزشده ازهر چیزی، کقوله: علی الاعداء مذروب السنان. (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ذرب. رجوع به ذرب شود
مال ربوده و بی چیز گردانیده. (آنندراج). مردی محروب، مردی که مال او ربوده باشند و او را بی چیز کرده باشند. (از منتهی الارب) ، مال گرفته شده. بی چیزمانده. حریب. (از منتهی الارب). دزدیده شده و غارت شده. (ناظم الاطباء)
مال ربوده و بی چیز گردانیده. (آنندراج). مردی محروب، مردی که مال او ربوده باشند و او را بی چیز کرده باشند. (از منتهی الارب) ، مال گرفته شده. بی چیزمانده. حریب. (از منتهی الارب). دزدیده شده و غارت شده. (ناظم الاطباء)
خراشیده شده، مشتق از خرش بالفتح که به معنی خراشیدن است و در این لفظ نوعی از قبیل توافق لسانین است در عربی و فارسی. (غیاث) (آنندراج) ، شتری که بر وی داغ خراش نهاده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
خراشیده شده، مشتق از خرش بالفتح که به معنی خراشیدن است و در این لفظ نوعی از قبیل توافق لسانین است در عربی و فارسی. (غیاث) (آنندراج) ، شتری که بر وی داغ خراش نهاده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)