- مخروب
- مخروبه، خراب، ویران شده
معنی مخروب - جستجوی لغت در جدول جو
- مخروب
- ویران کرده شده، دزدیده، نا آبادان
- مخروب ((مَ))
- خراب شده، ویران شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مخروبه در فارسی مونث مخروب ویرانه یبات مونث مخروب: بلده مخروبه
خراب، ویران شده
سوراخ، لانه کلیز، جمع تخاریب
هر نوع نوشیدنی الکل دار که باعث مستی شود، سیراب، آشامیدنی
اندوهگین، غمگین، اندوهمند، اندوهناک، فرمگن، غمناک
زده شده، کتک خورده، در ریاضیات عددی که در عدد دیگر ضرب شده
تراشیده شده، یکی از اشکال هندسی که شکل کله قندی دارد
از ریشه پارسی خراشیده خراشیده شده
خواستگاری شده خواستگاری شده
خزاب کرده، رنگ کرده
هر چیز آشامیده شده و قابل شرب
ضرب شده، سکه شده، کتک خورده، زده شده، کوفته شده
اندوهگین اندوهگین غمگین اندوهناک: (تا بگوید ز مبتلا ایوب دل و جان در عنا و دا مکروب) (حدیقه. مد. 421)
((مَ))
فرهنگ فارسی معین
از اشکال هندسی شبیه به کله قند که قائده اش دایره است و به نقطه ای در بالا که رأس نام دارد منتهی می شود
از اشکال هندسی، شبیه کله قند، کله قندی، تراشیده شده، خراطی شده
ویرانگر
خروب: پارسی تازی گشته خرنوب درختی است از تیره پروانه واران شبیه بدرخت گردو و دارای گلهای زرد. میوه اش در غلافی دراز شبیه باقلا جای دارد. طعم آن شیرین است و از آن رب سازند، قسمی از آن بوته ایست مرتفع و خاردار دارای شاخه های متفرق و گلهای زرد رنگ خرنوب نبطی، خرنوب یا خرنوب شامی. واحد وزن معادل یک قیراط بود
خراب کننده، ویران کننده
خرنوب، درختی با شاخه های گره دار، برگ های مرکب، گل های زرد خوشه ای و میوۀ غلاف دار، دراز، شیرین و شبیه باقلا، سخینوس، کورگیاه
ویران کننده، نا آباد گرداننده
تغار ماست
Destructively
destrutivamente
zerstörerisch
destrukcyjnie
разрушительно
руйнівно
destructief