سغدو (همین ماده) ، معرب آن ’سختور ’الطبیخ 53’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). روده ای را گویند که آن را با گوشت و برنج و مصالح پرکرده بر روغن بریان کرده باشند. (برهان) (غیاث). چرب روده را گویند که بگوشت پر کرده باشند. (جهانگیری). رودۀ گوسفند که آن را پا
سغدو (همین ماده) ، معرب آن ’سختور ’الطبیخ 53’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). روده ای را گویند که آن را با گوشت و برنج و مصالح پرکرده بر روغن بریان کرده باشند. (برهان) (غیاث). چرب روده را گویند که بگوشت پر کرده باشند. (جهانگیری). رودۀ گوسفند که آن را پا
پشتو. یکی از لهجه های فارسی معمول در بعض طوائف روستائی وصحرانشین افغان. و این زبانی نهایت بدوی است و از آن زبان شعر و کتابت کردن تکلف و تجشمی بیهوده است
پشتو. یکی از لهجه های فارسی معمول در بعض طوائف روستائی وصحرانشین افغان. و این زبانی نهایت بدوی است و از آن زبان شعر و کتابت کردن تکلف و تجشمی بیهوده است
نیزه زننده اسب را در خوا یعنی میان پاها و دستهای وی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نیزه زننده در میان دست و پاهای اسب. (ناظم الاطباء) ، سباع و درنده ای که دزدد بچۀ گاو را و بخورد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حیوان درنده ای که بدزدد بچۀ گاو را و بخورد آن را. (ناظم الاطباء) ، عقل رفته. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عقل و خرد رفته. (ناظم الاطباء) ، گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گیرنده و رباینده. (ناظم الاطباء). رجوع به اختوا شود
نیزه زننده اسب را در خوا یعنی میان پاها و دستهای وی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نیزه زننده در میان دست و پاهای اسب. (ناظم الاطباء) ، سباع و درنده ای که دزدد بچۀ گاو را و بخورد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حیوان درنده ای که بدزدد بچۀ گاو را و بخورد آن را. (ناظم الاطباء) ، عقل رفته. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عقل و خرد رفته. (ناظم الاطباء) ، گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گیرنده و رباینده. (ناظم الاطباء). رجوع به اختوا شود
مهرکرده شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مهرکرده شده. (ناظم الاطباء) : همتت پشت دست زد کان را زر شد از مهر خاتمت مختوم. انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 226). و رجوع به ختم شود. - رحیق مختوم،شراب خالص مهر شده. (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 242) : کنار چشمۀ کوثر رسد به روزه گشای رحیق مختوم از حق به گاه شام و سحر. سوزنی. نبود عجب ز دولت شاه ار به نام تو گردد رحیق مختوم انگور بر وننگ. سوزنی (دیوان ص 61) ، مقفل و بند کرده شده. (غیاث) (آنندراج) ، به آخر رسانیده وتمام کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کمال یافته، پیمانۀ صاع. (آنندراج). (ناظم الاطباء). صاع. (اقرب الموارد). در حدیث آمده است که: الوسق ستون مختوماً. ج، مخاتیم. (از اقرب الموارد). یک ششم قفیز معدل. (مفاتیح العلوم) ، قرص مختوم و طین مختوم، از داروهای قدیمی است. (از اقرب الموارد)
مهرکرده شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مهرکرده شده. (ناظم الاطباء) : همتت پشت دست زد کان را زر شد از مهر خاتمت مختوم. انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 226). و رجوع به ختم شود. - رحیق مختوم،شراب خالص مهر شده. (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 242) : کنار چشمۀ کوثر رسد به روزه گشای رحیق مختوم از حق به گاه شام و سحر. سوزنی. نبود عجب ز دولت شاه ار به نام تو گردد رحیق مختوم انگور بر وننگ. سوزنی (دیوان ص 61) ، مقفل و بند کرده شده. (غیاث) (آنندراج) ، به آخر رسانیده وتمام کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کمال یافته، پیمانۀ صاع. (آنندراج). (ناظم الاطباء). صاع. (اقرب الموارد). در حدیث آمده است که: الوسق ستون مختوماً. ج، مخاتیم. (از اقرب الموارد). یک ششم قفیز معدل. (مفاتیح العلوم) ، قرص مختوم و طین مختوم، از داروهای قدیمی است. (از اقرب الموارد)