دروغ بربافنده. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مناسب و موافق ساخته شده، شایسته و سزاوار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، تمام خلقت و نیک ساخته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به اختلاق شود
دروغ بربافنده. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مناسب و موافق ساخته شده، شایسته و سزاوار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، تمام خلقت و نیک ساخته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به اختلاق شود
تمام خلق شده. (مهذب الاسماء). تمام خلقت از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). نیک ساخته شده و تمام خلقت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، کریم الاخلاق. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، دروغ و ناراستی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
تمام خلق شده. (مهذب الاسماء). تمام خلقت از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). نیک ساخته شده و تمام خلقت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، کریم الاخلاق. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، دروغ و ناراستی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
جورواجور، گوناگون، اختلاف کننده، ویژگی آنچه یا آنکه پیوسته می آید و می رود، برای مثال کاین سیل متّفق بکند روزی این درخت / واین باد مختلف بکشد روزی این چراغ (سعدی۲ - ۴۷۷)
جورواجور، گوناگون، اختلاف کننده، ویژگی آنچه یا آنکه پیوسته می آید و می رود، برای مِثال کاین سیل متّفق بکنَد روزی این درخت / واین باد مختلف بکُشد روزی این چراغ (سعدی۲ - ۴۷۷)
ترکی از پارسی مژدگانی میلاوه وجهی یا مالی که بعوان انعام باورنده خبری خوش دهند مژدگانی: نواب جهانبانی خواجه آقشاه ابهری که مشرف خزانه نواب عالی بود باردو فرستادند که مشتلق فتح و فیروزی بنواب بلقیس مکانی... و سایر مخدرات استار سلطنت رساند، باجی که در موارد مخصوص مانند رساندن مژده ای از مردم میستاندند
ترکی از پارسی مژدگانی میلاوه وجهی یا مالی که بعوان انعام باورنده خبری خوش دهند مژدگانی: نواب جهانبانی خواجه آقشاه ابهری که مشرف خزانه نواب عالی بود باردو فرستادند که مشتلق فتح و فیروزی بنواب بلقیس مکانی... و سایر مخدرات استار سلطنت رساند، باجی که در موارد مخصوص مانند رساندن مژده ای از مردم میستاندند
بیرون کشیده، کم گوشت: چهره، تیره نژاد کشنده بیرون کشنده، جه اندام کسی که پلک یا اندامی از وی بجهد کشیده بیرون کرده، چهره کم گوشت، کسی که در نسب وی نزاع کنند. کشنده بیرون کننده، آنکه چشم رگها یا اندامی از وی بجهد
بیرون کشیده، کم گوشت: چهره، تیره نژاد کشنده بیرون کشنده، جه اندام کسی که پلک یا اندامی از وی بجهد کشیده بیرون کرده، چهره کم گوشت، کسی که در نسب وی نزاع کنند. کشنده بیرون کننده، آنکه چشم رگها یا اندامی از وی بجهد
ربوده، درنگک در چامه رباینده ربایان کش رونده ربوده شده، حرکتی که بحرفی ساکن دهند برای تتمیم وزن و تقطیع مختلسه مجهوله: آفرین و مدح سود آ ید همی گر بگنج ان درزبان آ ید همی. (ترجمه تاریخ ادبیات براون) رباینده، آنکه مالی از کسی یا موسسه ای بدزدد جمع مختلسین
ربوده، درنگک در چامه رباینده ربایان کش رونده ربوده شده، حرکتی که بحرفی ساکن دهند برای تتمیم وزن و تقطیع مختلسه مجهوله: آفرین و مدح سود آ ید همی گر بگنج ان درزبان آ ید همی. (ترجمه تاریخ ادبیات براون) رباینده، آنکه مالی از کسی یا موسسه ای بدزدد جمع مختلسین