خلاف کننده، مقابل موافق، ناسازگار، دشمن، مخاصم گوناگون، رنگ به رنگ برای مثال ز لاله های مخالف میانش چون فرخار / ز سروهای مرادف کرانش چون کشمر (فرخی - ۱۲۹)
خلاف کننده، مقابلِ موافق، ناسازگار، دشمن، مخاصم گوناگون، رنگ به رنگ برای مِثال ز لاله های مخالف میانْش چون فرخار / ز سروهای مرادف کرانش چون کشمر (فرخی - ۱۲۹)
چیزی به خریف فرادادن. (تاج المصادر بیهقی). معاملۀ خریف کردن با کسی. (آنندراج) : خارفه، معاملۀ خریف کرد با وی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
چیزی به خریف فرادادن. (تاج المصادر بیهقی). معاملۀ خریف کردن با کسی. (آنندراج) : خارفه، معاملۀ خریف کرد با وی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)