جدول جو
جدول جو

معنی مخ - جستجوی لغت در جدول جو

مخ
لگام سنگین که بر سر اسب و استر سرکش بزنند
امر به مخیدن، امر به خزیدن، امر به جنبیدن، امر به چسبیدن
آتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، برزین، نار، آذر، وراغ، انیسه، ورزم، اخگر، تش
تصویری از مخ
تصویر مخ
فرهنگ فارسی عمید
مخ
اندیشه، هوش
باهوش، نابغه
در علم زیست شناسی قسمتی از مغز سر که به دو نیمکرۀ مساوی تقسیم شده و در سطح هر نیمکره چین خوردگی هایی وجود دارد و مرکز هوش، ادراک و حرکات ارادی بدن است، دماغ، مغز سر
در علم زیست شناسی مغز استخوان
کنایه از خالص هر چیز
تصویری از مخ
تصویر مخ
فرهنگ فارسی عمید
مخ
مغز استخوان، مغز سر، نخاء
تصویری از مخ
تصویر مخ
فرهنگ لغت هوشیار
مخ
((مُ))
زنبور، آتش
تصویری از مخ
تصویر مخ
فرهنگ فارسی معین
مخ
((مُ خّ))
مغز، مغزسر، دو نیم کره مغزی را گویند که قسمتی از دستگاه مرکزی اعصاب است و در کاسه سر و در قسمت بالا و جلو آن قرار گرفته است، اصل میانه هر چیز، کسی را خوردن با گفتگوی زیاد او را خسته کردن، کسی سوت کشیدن
تصویری از مخ
تصویر مخ
فرهنگ فارسی معین
مخ
لگام سنگین که بر اسب یا استر سرکش بزنند، بید (حشره)
تصویری از مخ
تصویر مخ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مختار
تصویر مختار
(پسرانه)
صاحب اختیار، برگزیده، منتخب، آنکه در انجام دادن یا انجام ندادن کاری آزاد است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مخیله
تصویر مخیله
پندارگاه، پنداره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
هچل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخلوق
تصویر مخلوق
آفریده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخلوط کردن
تصویر مخلوط کردن
آمیختن، درآمیختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
آمیخته، درهم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخفیگاه
تصویر مخفیگاه
نهانگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخفیانه
تصویر مخفیانه
پنهانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخفی شدن
تصویر مخفی شدن
ناپدید شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
نهفته، پنهان، نهان، ناپیدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخصوصا
تصویر مخصوصا
به ویژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخصوص
تصویر مخصوص
خود ویژه، ویژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخزن
تصویر مخزن
انباشتگاه، انبار، اندوختگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخرج
تصویر مخرج
برونگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
ویرانگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخدر
تصویر مخدر
بنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مختلف
تصویر مختلف
درهم، گوناگون، ناهمسان، ناهمگون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مختلط
تصویر مختلط
درهم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مختصرا
تصویر مختصرا
به کوتاهی، گزیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مختصر
تصویر مختصر
ناچیز، کوتاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخترع
تصویر مخترع
نوآور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مختار
تصویر مختار
خود رآی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخبر
تصویر مخبر
خبررسان، خبرنگار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
پاد، ناسازگار، ناهم سو، نایسکان، همیستار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخاطبین
تصویر مخاطبین
شنونده بیننده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخاطب
تصویر مخاطب
بیننده، شنونده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخاصمه
تصویر مخاصمه
رزم، دشمنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخلف
تصویر مخلف
بازمانده، به جامانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلص
تصویر مخلص
خالص شده، پاکیزه شده
فرهنگ فارسی عمید