معنی مخ مخ لگام سنگین که بر سر اسب و استر سرکش بزنندامر به مخیدن، امر به خزیدن، امر به جنبیدن، امر به چسبیدنآتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، برزین، نار، آذر، وراغ، انیسه، ورزم، اخگر، تش تصویر مخ فرهنگ فارسی عمید