آنکه زمین را کند. چاه کن. مقنی. (منتهی الارب) ، گورکن. قبرکن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). منسوب بحفر یعنی گورکن. (الانساب). ج، حفارون، آنکه اراضی بناهای منخسفه یا مخروبه قدیم را کند برای یافتن عتیقه ها. تیله کن
آنکه زمین را کند. چاه کن. مقنی. (منتهی الارب) ، گورکن. قبرکن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). منسوب بحفر یعنی گورکن. (الانساب). ج، حفارون، آنکه اراضی بناهای منخسفه یا مخروبه قدیم را کند برای یافتن عتیقه ها. تیله کن
صمغ درخت. (مهذب الاسماء). نوعی از رمث و سلم و طلح و جز آن یا شلم مانندی است شیرین که از گیاه یز و عشر و رمث برآید. مغفر یا مغفر. مغفور. مغفیر. ج، مغافیر. (منتهی الارب). شلم مانندی شیرین و گنده بوی که از درخت عشر و رمث و جز آن برمی آید و آن را می خورند. ج، مغافیر. (ناظم الاطباء). سکرالعشر. (از فهرست مخزن الادویه)
صمغ درخت. (مهذب الاسماء). نوعی از رمث و سلم و طلح و جز آن یا شلم مانندی است شیرین که از گیاه یز و عشر و رمث برآید. مِغفَر یا مُغفُر. مُغفور. مِغفیر. ج، مغافیر. (منتهی الارب). شلم مانندی شیرین و گنده بوی که از درخت عشر و رمث و جز آن برمی آید و آن را می خورند. ج، مغافیر. (ناظم الاطباء). سکرالعشر. (از فهرست مخزن الادویه)
اسبی که زین پس افکند. ستوری که زین افکند. (مهذب الاسماء). ستوری که زین سپس اندازد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). چارپایی که زین خود را به عقب اندازد. (از اقرب الموارد) ، مرد مأبون. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثنای قبیح و نعت زشتی است مرد را. (از ذیل اقرب الموارد)
اسبی که زین پس افکند. ستوری که زین افکند. (مهذب الاسماء). ستوری که زین سپس اندازد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). چارپایی که زین خود را به عقب اندازد. (از اقرب الموارد) ، مرد مأبون. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثنای قبیح و نعت زشتی است مرد را. (از ذیل اقرب الموارد)
احمد بن محمد بن علی الحسینی العلوی از آل المحضار (ولادت 1217 هجری قمری 1802 میلادی فوت 1304 هجری قمری 1886 میلادی). ادیب و شاعر از حضرموت. او راست: المولدالنبی، مناقب السیده خدیجه
احمد بن محمد بن علی الحسینی العلوی از آل المحضار (ولادت 1217 هجری قمری 1802 میلادی فوت 1304 هجری قمری 1886 میلادی). ادیب و شاعر از حضرموت. او راست: المولدالنبی، مناقب السیده خدیجه
احفار صبی، افتادن چهار دندان پیشین کودک، دو از بالا و دو از زیر، چنان راندن اسب را که آواز برآید از رفتار وی. (منتهی الارب). اسب را بر دویدن داشتن. (تاج المصادر) ، بافتن جامه را بشانه و تیغ، یاد کردن کسی را بزشتی. (منتهی الارب)
اِحفارِ صبی، افتادن چهار دندان پیشین کودک، دو از بالا و دو از زیر، چنان راندن اسب را که آواز برآید از رفتار وی. (منتهی الارب). اسب را بر دویدن داشتن. (تاج المصادر) ، بافتن جامه را بشانه و تیغ، یاد کردن کسی را بزشتی. (منتهی الارب)
محفوری. فرشی یا بساطی که در شهر محفور بافته شده است: بساط غالی رومی فکنده ام دوسه جای در آن زمان که به سویی فکنده ام محفور. فرخی. آن کل عفریت روی با همه زشتی قالی بافد همی و ایضاً محفور. سوزنی. رجوع به محفوری شود
محفوری. فرشی یا بساطی که در شهر محفور بافته شده است: بساط غالی رومی فکنده ام دوسه جای در آن زمان که به سویی فکنده ام محفور. فرخی. آن کل عفریت روی با همه زشتی قالی بافد همی و ایضاً محفور. سوزنی. رجوع به محفوری شود