جدول جو
جدول جو

معنی محفور

محفور
ویژگی فرش نقش برجسته، محفوری، کنده شده
تصویری از محفور
تصویر محفور
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با محفور

محفور

محفور
حفر شده کنده، کسی که دندانهای وی خالی یا فرسوده شده، نوعی فرش: بساط غالی رومی فکنده ام دو سه جای در آن زمان که بسویی فکنده ام محفور. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار

محفور

محفور
حفر شده، کنده شده، کسی که دندان های وی خالی یا فرسوده شده
محفور
فرهنگ فارسی معین

محفور

محفور
شهری است بر کنار دریای روم، در آنجا بساطها و فرش های گران قیمت بافند. (تاج العروس) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد و محفوره و محفوری شود
لغت نامه دهخدا

محفور

محفور
کاویده شده. کنده شده. (منتهی الارب). کاویده شده و خالی شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

محفور

محفور
محفوری. فرشی یا بساطی که در شهر محفور بافته شده است:
بساط غالی رومی فکنده ام دوسه جای
در آن زمان که به سویی فکنده ام محفور.
فرخی.
آن کل عفریت روی با همه زشتی
قالی بافد همی و ایضاً محفور.
سوزنی.
رجوع به محفوری شود
لغت نامه دهخدا