جدول جو
جدول جو

معنی محبض - جستجوی لغت در جدول جو

محبض
(مِ بَ)
چوبی که عسل بدان بیرون کنند و یا زنبوران را بدان رانند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). انگبین کاو، کمان نداف. ج، محابض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آهن حلاج. مشتۀ حلاج. دستیانۀ حلاج. (مهذب الاسماء). مندف
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محرض
تصویر محرض
تحریک کننده، برانگیزاننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محبت
تصویر محبت
دوستی، میل طبع به سوی چیز لذت بخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محبس
تصویر محبس
زندان، جایی که محکومان و تبهکاران را در آنجا نگه می دارند، محبس، بندیخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محبر
تصویر محبر
کسی که چیزی را نیکو و آراسته می کند، آنکه خط را زیبا می نویسد، آنکه سخن یا شعر را با کلمات زیبا می آراید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محبت
تصویر محبت
دوست داشتن، مهر، دوست داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقبض
تصویر مقبض
دسته دسته تیغ گرفتگاه کارد قبضه شمشیر و مانند آن دسته، جمع مقابض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربض
تصویر مربض
آغال، کنام محلی که چهارپایان درآن بیاسایند جمع مرابض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محضب
تصویر محضب
ماهی تابه، آتشکاو
فرهنگ لغت هوشیار
ور غلاننده بر جنگ انگیزنده ور غلانیده بر جنگ انگیخته، دلگداخته، زمین خورده نیمه مرده از پا در آمده آنکه از عشق و اندوه گداخته باشد، مرد بر جای مانده که نتواند برخیزد، بر انگیخته شده ورغلانیده جمع محرضین. تحریک کننده ورغلاننده مشوق: بر هر مایه دار معنی... که رسیدم او را بر اتمام آن مرغب و محرض یافتم، جمع محرضین
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در زندان می اندازد بند کننده، حبس کننده حبس کردن، بازداشت و بند کردن کسی را، زندان
فرهنگ لغت هوشیار
خوشنویس، سخن آرای نیکو نویسنده خط، آراینده سخن و شعر: و بعد چنین گوید محرر این تالیف و محبر این تصنیف. . ، جمع محبرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبل
تصویر محبل
بچه دان زن زمان آبستنی زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبه
تصویر محبه
محبت در فارسی: دوستی دوشاکی مهر کاری همبراتی سنارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاض
تصویر محاض
جمع محض، شیرهای ناب شیرهای بی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبل
تصویر محبل
((مَ بَ))
هنگام باردار شدن، زمان آبستنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقبض
تصویر مقبض
((مَ بَ))
قبضه شمشیر و مانند آن، دسته، جمع مقابض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محبس
تصویر محبس
((مَ بَ))
زندان، جمع محابس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محبت
تصویر محبت
((مَ حَ بَّ))
مهربانی، لطف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرض
تصویر محرض
((مُ حَ رِّ))
تحریک کننده، ورغلاننده، مشوق، جمع محرضین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرض
تصویر محرض
آن که از عشق و اندوه گداخته باشد، مرد بر جای مانده که نتواند برخیزد، برانگیخته شده، ورغلانیده، جمع محرضین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محبر
تصویر محبر
((مُ حَ بِّ))
خوشنویس، آراینده سخن و شعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محبس
تصویر محبس
زندان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محبت
تصویر محبت
Favor, Affection, Fondness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محبت
تصویر محبت
affection, faveur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محبت
تصویر محبت
afeição, favor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محبت
تصویر محبت
Zuneigung, Gefallen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محبت
تصویر محبت
uczucie, przysługa, przywiązanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محبت
تصویر محبت
привязанность , услуга
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محبت
تصویر محبت
прихильність , послуга , прихильність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محبت
تصویر محبت
genegenheid, gunst
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محبت
تصویر محبت
afecto, favor, cariño
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محبت
تصویر محبت
affetto, favore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محبت
تصویر محبت
स्नेह , कृपा , स्नेह
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محبت
تصویر محبت
kasih sayang, kebaikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی