با کسی بحکم شدن. (زوزنی). بردن کسی راپیش حاکم به خصومت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به محاکمه شود، در اصطلاح فتیان تداعی و تناکر است در عیب پیش زعیم قوم یا نزد حکمی که دو خصم بدو راضی باشند. (نفایس الفنون علم فتوت)
با کسی بحکم شدن. (زوزنی). بردن کسی راپیش حاکم به خصومت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به محاکمه شود، در اصطلاح فتیان تداعی و تناکر است در عیب پیش زعیم قوم یا نزد حکمی که دو خصم بدو راضی باشند. (نفایس الفنون علم فتوت)
مؤنث محرک. رجوع به محرک شود. - ادویۀ محرکه، داروها که موجب تحریک و تهییج و فعالیت بیشتر در یک یا چند عضو یا تمام اعضای بدن شوند. ادویه منبهه. - علت محرکه، علت فاعله. رجوع به فاعله شود
مؤنث محرک. رجوع به محرک شود. - ادویۀ محرکه، داروها که موجب تحریک و تهییج و فعالیت بیشتر در یک یا چند عضو یا تمام اعضای بدن شوند. ادویه منبهه. - علت محرکه، علت فاعله. رجوع به فاعله شود
مؤنث محرّک. رجوع به محرّک شود، (اصطلاح لغویان) کلمه ای که حرکت تمام حروف متحرک آن فتحه است. با فتحۀ همه حروف کلمه مگر حرف آخر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : برش محرکه، خجکهای سیاه، حسنه محرکه، نیکی، دحرج محرکه، گرد کرد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
مؤنث مُحَرَّک. رجوع به مُحَرَّک شود، (اصطلاح لغویان) کلمه ای که حرکت تمام حروف متحرک آن فتحه است. با فتحۀ همه حروف کلمه مگر حرف آخر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : برش محرکه، خجکهای سیاه، حسنه محرکه، نیکی، دحرج محرکه، گرد کرد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
مخفف محاکات که بمعنی با هم سخن گفتن است. (غیاث) (آنندراج). رجوع به محاکاه شود: چنگی بده بلورین ماهی آبدار چون آب لرزه وقت محاکا بر افکند. خاقانی. مایۀ سودا در این صداع چه چیز است سود محاکا در این حدیث چه لافست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 86 و عبدالرسولی ص 87). گر در عیارنقد من آلودگی بسی است با صاحب محک چه محاکا برآورم. خاقانی. گردان بر هر نوبری گل سارغ از مل ساغری وان مل محک هر زری با گل محاکا داشته. خاقانی
مخفف محاکات که بمعنی با هم سخن گفتن است. (غیاث) (آنندراج). رجوع به محاکاه شود: چنگی بده بلورین ماهی آبدار چون آب لرزه وقت محاکا بر افکند. خاقانی. مایۀ سودا در این صداع چه چیز است سود محاکا در این حدیث چه لافست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 86 و عبدالرسولی ص 87). گر در عیارنقد من آلودگی بسی است با صاحب محک چه محاکا برآورم. خاقانی. گردان بر هر نوبری گل سارغ از مل ساغری وان مل محک هر زری با گل محاکا داشته. خاقانی
جمع واژۀ محکمه. (یادداشت مرحوم دهخدا). دادگاهها. رجوع به محکمه شود. - محاکم جزائی. رجوع به محکمۀ جزائی شود. - محاکم شرع، محاضر شرع. رجوع به محکمۀ شرع شود. - محاکم مدنی، مجموعۀ محکمه های شهرستان و استان و دیوان کشور
جَمعِ واژۀ محکمه. (یادداشت مرحوم دهخدا). دادگاهها. رجوع به محکمه شود. - محاکم جزائی. رجوع به محکمۀ جزائی شود. - محاکم شرع، محاضر شرع. رجوع به محکمۀ شرع شود. - محاکم مدنی، مجموعۀ محکمه های شهرستان و استان و دیوان کشور
مأخوذ از تازی شهلاء، چشم سیاهی را گویند که مایل به سرخی باشدو فریبندگی داشته باشد. (برهان) (از غیاث). چشم سیاه فام. (اوبهی). تأنیث اشهل. زن میش چشم: در بیابان بدید قومی کرد کرده از موی هر یکی کولا وآن زنان لطیف هر کردی با بریشم و دیدۀ شهلا. ؟ (از حاشیۀ لغت فرس اسدی). الحق نهنگ هندویی دریا نمای از نیکویی صحنش چو آب لؤلویی از چشم شهلا ریخته. خاقانی. بر سقف چرخ نرگسه داری هزار صف از بند آن دو نرگس شهلا چه خواستی. خاقانی. سر ببالین عدم بازنه ای نرگس مست که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست. سعدی. رجوع به اشهل و شهلاء شود. ، میشی. (یادداشت مؤلف). رنگی از رنگهای چشم: چشمی شهلا، نرگس شهلا. رنگی میان سیاهی و کبودی. (یادداشت مؤلف) ، نوعی از نرگس که در گل آن بجای زردی سیاهی میباشد مشابه چشم انسان همان نرگس است و آن قسم که زرد است آنرا عبهر گویند. (غیاث) (آنندراج)
مأخوذ از تازی شهلاء، چشم سیاهی را گویند که مایل به سرخی باشدو فریبندگی داشته باشد. (برهان) (از غیاث). چشم سیاه فام. (اوبهی). تأنیث اشهل. زن میش چشم: در بیابان بدید قومی کُرد کرده از موی هر یکی کولا وآن زنان لطیف هر کردی با بریشم و دیدۀ شهلا. ؟ (از حاشیۀ لغت فرس اسدی). الحق نهنگ هندویی دریا نمای از نیکویی صحنش چو آب لؤلویی از چشم شهلا ریخته. خاقانی. بر سقف چرخ نرگسه داری هزار صف از بند آن دو نرگس شهلا چه خواستی. خاقانی. سر ببالین عدم بازنه ای نرگس مست که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست. سعدی. رجوع به اشهل و شهلاء شود. ، میشی. (یادداشت مؤلف). رنگی از رنگهای چشم: چشمی شهلا، نرگس شهلا. رنگی میان سیاهی و کبودی. (یادداشت مؤلف) ، نوعی از نرگس که در گل آن بجای زردی سیاهی میباشد مشابه چشم انسان همان نرگس است و آن قسم که زرد است آنرا عبهر گویند. (غیاث) (آنندراج)
احاکۀ سیف در...، کار کردن شمشیر و جز آن در... کارگر آمدن در.... اثر کردن. (تاج المصادر) (مؤید الفضلاء) : مااحاکه السیف، کار نکرد در آن شمشیر. (منتهی الارب).
احاکۀ سیف در...، کار کردن شمشیر و جز آن در... کارگر آمدن در.... اثر کردن. (تاج المصادر) (مؤید الفضلاء) : مااحاکه السیف، کار نکرد در آن شمشیر. (منتهی الارب).
مونث محرک: بر انگیخته مونث محرک: انگیختار جنباننده مونث محرک جمع محرکات. مونث محرک جمع محرکات. یا ادویه محرکه. دارو هایی که موجب تحریک و تهییج و فعالیت بیشتری در یک یا چند عضو یا تمام اعضای بدن شوند منهبه
مونث محرک: بر انگیخته مونث محرک: انگیختار جنباننده مونث محرک جمع محرکات. مونث محرک جمع محرکات. یا ادویه محرکه. دارو هایی که موجب تحریک و تهییج و فعالیت بیشتری در یک یا چند عضو یا تمام اعضای بدن شوند منهبه
محاره در فارسی: کاهش، باز گشتگاه، پیوند دوش، شسن صدف، شسنی استخوان شسنی، اندک، مغاک گوش نقصان کاهش، جای بازگشت، اندرون گوش، پیوند کتف، صدف، هر استخوان که مانند صدف باشد، اندک مقابل فراوان: بنگر بزمین و سپاه دشمن کان هست فراوان و این محاره. (عثمان مختاری)
محاره در فارسی: کاهش، باز گشتگاه، پیوند دوش، شسن صدف، شسنی استخوان شسنی، اندک، مغاک گوش نقصان کاهش، جای بازگشت، اندرون گوش، پیوند کتف، صدف، هر استخوان که مانند صدف باشد، اندک مقابل فراوان: بنگر بزمین و سپاه دشمن کان هست فراوان و این محاره. (عثمان مختاری)
محاکمه در فارسی داد رسی، داد خواهی با کسی نزد حاکم برای رفع خصومت رفتن بدادگاه رفتن و اقامه دعوی کردن، عمل حاکم یا قاضی در طی یک مرافعه دادرسی جمع محاکمات. توضیح محاکمه دادرسی و رسیدگی دادگاه است بدعوی و ادله طرفین بمنظور اتخاذ تصمیم قضائی درباره مورد نزاع. شروع دادرسی از زمانیست که تشریفات اداری پرونده در دفتر دادگاه تکمیل شده باشد، دادرسی یا محاکمه طبق قوانین آیین دادرسی دو قسم است: دادرسی اختصاری و دادرسی عادی. دادرسی در دادگاههای بخش اختصاری و دادرسی در دادگاههای شهرستان عادی است بجز در مواردی که قانون استثنا کرده
محاکمه در فارسی داد رسی، داد خواهی با کسی نزد حاکم برای رفع خصومت رفتن بدادگاه رفتن و اقامه دعوی کردن، عمل حاکم یا قاضی در طی یک مرافعه دادرسی جمع محاکمات. توضیح محاکمه دادرسی و رسیدگی دادگاه است بدعوی و ادله طرفین بمنظور اتخاذ تصمیم قضائی درباره مورد نزاع. شروع دادرسی از زمانیست که تشریفات اداری پرونده در دفتر دادگاه تکمیل شده باشد، دادرسی یا محاکمه طبق قوانین آیین دادرسی دو قسم است: دادرسی اختصاری و دادرسی عادی. دادرسی در دادگاههای بخش اختصاری و دادرسی در دادگاههای شهرستان عادی است بجز در مواردی که قانون استثنا کرده