معنی محاجه محاجه حجت آوردن، دشمنی کردن، بحث همراه با پرخاش، بگومگو، یکی به دو تصویر محاجه فرهنگ فارسی معین
محاجه محاجه محاجه و محاجت در فارسی: گواه آوردن، پر وهان آوردن، دشمنی حجت آوردن دلیل آوردن، خصومت کردن، دلیل آوری، خصومت دشمنی فرهنگ لغت هوشیار
محاجه محاجه حجاج. (منتهی الارب). با کسی حجت گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). حجت آوردن، خصومت کردن. قال اﷲ تعالی اتحاجونی فی اﷲ. (منتهی الارب) (از لسان العرب) ، مغلوب کردن کسی به اظهار حجت علیه او. (از لسان العرب) لغت نامه دهخدا
محاجه محاجه خصومت، خصومت ورزی، دشمنی، استدلال، برهان، جدل، مباحثه، حجت آوردن، دلیل آوردن، استدلال کردن، خصومت ورزیدن فرهنگ واژه مترادف متضاد
محافه محافه محفه ها، تخت هایی شبیه هودج برای حمل کردن مریض یا مسافر، تخت روان ها، محافه ها، جمعِ واژۀ محفه فرهنگ فارسی عمید
محافه محافه بر گرفته از محفه محفه تخت روان محفه: بگفتا: محافه بدوش آورند خم روی را در خروش آورند. (هاتفی) فرهنگ لغت هوشیار