جدول جو
جدول جو

معنی محامل - جستجوی لغت در جدول جو

محامل
محمل ها، چیزهایی که در آن کسی یا چیزی را حمل کنند، هودج ها، پالکی ها، کجاوه ها، چیزهایی که محل های اعتماد واقع شود، محل های اعتماد، علت ها، سبب ها، انگیزه ها، جمع واژۀ محمل
تصویری از محامل
تصویر محامل
فرهنگ فارسی عمید
محامل
جمع محمل، کجاوه ها زنبیل ها پایسخن ها جمع محمل
تصویری از محامل
تصویر محامل
فرهنگ لغت هوشیار
محامل
((مَ مِ))
جمع محمل
تصویری از محامل
تصویر محامل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محافل
تصویر محافل
محفل ها، جاهای جمع شدن گروههای خاص، انجمن ها، جرگه ها، مجلس ها، جمع واژۀ محفل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معامل
تصویر معامل
معامله کننده، خرید و فروش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متامل
تصویر متامل
کسی که در امری فکر و اندیشه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
امری که وقوع آن حدس زده شده باشد، دارای احتمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محامد
تصویر محامد
محمدت، ستودن، ستایش، آنچه شخص را به آن بستایند، آنچه موجب ستودن شخص بشود، خصلت نیکو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحامل
تصویر تحامل
با مشقت و سختی امری را بر عهده گرفتن، کینه در دل گرفتن، بیش از طاقت کسی کاری بر او تحمیل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاصل
تصویر محاصل
محصول و حاصل، باج و خراج، سود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محامد
تصویر محامد
جمع محمده، هو سرشست ها جمع محمدت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محامی
تصویر محامی
وکیل دادگستری، مدافع شخص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
احتمال کرده شده، تحمل کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معامل
تصویر معامل
معامله کننده و بمعنی خرید و فروش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محافل
تصویر محافل
مجلس ها و انجمن ها
فرهنگ لغت هوشیار
درنگ کننده، فرجامنگر فرجام اندیش آنکه در امری تامل کند کسی که در کاری اندیشه کند جمع متاملین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحامل
تصویر تحامل
کینه در دل گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحامل
تصویر متحامل
زیر بار رونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محافل
تصویر محافل
((مَ فِ))
جمع محفل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معامل
تصویر معامل
((مُ مِ))
معامله کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
((مُ تَ مَ))
احتمال داشته شده، تحمل کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محامد
تصویر محامد
((مَ مِ))
جمع محمده، کردارهایی که موجب ستایش شود، خصلت نیکو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محامی
تصویر محامی
((مُ))
حمایت کننده، دفاع کننده، وکیل دادگستری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحامل
تصویر تحامل
((تَ مُ))
رنج کار سختی را پذیرفتن، بیش از توان کسی از او کار کشیدن، مشقت، رنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
شایمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محتمل
تصویر محتمل
Plausible, Presumptive, Probable, Likely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
probable, plausible, présomptif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
provável, plausível, presumível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
wahrscheinlich, plausibel, vermutend
دیکشنری فارسی به آلمانی
prawdopodobny, przypuszczalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
вероятный , правдоподобный , предполагаемый
دیکشنری فارسی به روسی
waarschijnlijk, aannemelijk, vermoedelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
probable, plausible, presuntivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
probabile, plausibile, presuntivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی