جدول جو
جدول جو

معنی محابات - جستجوی لغت در جدول جو

محابات
محابا، طرفداری، طرفداری کردن از کسی خلاف عدل و انصاف، ملاحظه، ترس
تصویری از محابات
تصویر محابات
فرهنگ فارسی عمید
محابات
(شَ)
محابا. محاباه. رجوع به محابا و محاباه شود.
- محابات کردن، ترسیدن.
- ، کوتاهی و سهل انگاری کردن. فروگذاشتن: اگر محاباتی کند جانش برفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118).
- ، ملاحظه و طرفداری و جانبداری کردن
لغت نامه دهخدا
محابات
یاری دادن کسی را، اعانت، عطا کردن
تصویری از محابات
تصویر محابات
فرهنگ لغت هوشیار
محابات
((مُ))
یاری کردن، طرفداری کردن از کسی، جانبداری کردن بر خلاف عدالت، منحرف شدن از عدل، میل به ناحق کردن، کسی را مخصوص خود کردن، ویژه خویش ساختن. احتیاط کردن، ملاحظه کردن، یاری، طرفداری از کسی
تصویری از محابات
تصویر محابات
فرهنگ فارسی معین
محابات
یاری کردن، طرفداری کردن، ناحق کردن، جانبداری ناعادلانه کردن، میل به ناحق کردن، احتیاط کردن، ملاحظه کردن، فروگذاشتن، احتیاط، ملاحظه، پروا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محاذات
تصویر محاذات
برابر، مقابل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محامات
تصویر محامات
از کسی دفاع کردن، پشتیبانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاکات
تصویر محاکات
مشابه کسی یا چیزی شدن، حکایت کردن، تقلید کردن، بازگفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحابات
تصویر متحابات
جمع متحابه
فرهنگ لغت هوشیار
حکایت کردن با یکدیگر، عین قول کسی را نقل کردن باز گفتن، مشابه بودن، گفتگو، شباهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاشات
تصویر محاشات
استثنا، اخراج، باک داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محاسبه، آسارگان آمارشان مارگان شمار گری ها جمع محاسبه و محاسبت. یا اداره محاسبات. اداره حسابداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاربات
تصویر محاربات
جمع محاربه، جنگ ها رزم ها جمع محاربه و محاربت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاذات
تصویر محاذات
رویاروئی، برابر، روبرو، مقابله کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاباه
تصویر محاباه
محابا و محابات در فارسی: پروا، باک هراس، کرانجیگری
فرهنگ لغت هوشیار
پشتیبانی کردن از کسی حمایت کردن طرفداری کردن: فی الجمله ارکان و سروران بر موافقت سلطان بر معاطات کووس محامات نفوس مهمل ماندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاذات
تصویر محاذات
((مُ))
مقابل چیزی قرار گرفتن، برابر هم قرار داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاکات
تصویر محاکات
((مُ))
حکایت کردن با یکدیگر، مشابه کسی یا چیزی شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محامات
تصویر محامات
((مُ))
پشتیبانی کردن، طرفداری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
Calculations
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
calculs
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
계산
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
hesaplamalar
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
perhitungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
হিসাব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
गणना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
calcoli
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
berekeningen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
cálculos
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
обчислення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
расчеты
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
obliczenia
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
Berechnungen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
cálculos
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محاسبات
تصویر محاسبات
חישובים
دیکشنری فارسی به عبری