جدول جو
جدول جو

معنی مجزوم - جستجوی لغت در جدول جو

مجزوم
در نحو عربی، کلمه ای که حرکت حرف آخر آن ساکن باشد، قطعی، باقطعیت، قطع شده، بریده
تصویری از مجزوم
تصویر مجزوم
فرهنگ فارسی عمید
مجزوم
مقطوع و بریده شده، یقین کرده شده
تصویری از مجزوم
تصویر مجزوم
فرهنگ لغت هوشیار
مجزوم
((مَ))
ساکن شده، بریده شده، یقین کرده شده
تصویری از مجزوم
تصویر مجزوم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجزومه
تصویر مجزومه
مونث مجزوم جمع مجزومات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهزوم
تصویر مهزوم
شکست خورده، هزیمت یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملزوم
تصویر ملزوم
چیزی که مورد لزوم است، ملتزم، لازم شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجذوم
تصویر مجذوم
کسی که مبتلا به بیماری جذام باشد، لوش، جذامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجزور
تصویر مجزور
کشته شده، شتر یا گوسپند کشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
مجزو در (غیاث اللغات) یوت انداخته یوتیده قسمت شده، بیتی باشد که از اصل دایره آن جزوی از عروض و جزوی از ضرب کم کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذوم
تصویر مجذوم
لوری دار خوره ای آنکه مبتلی بمرض جذام است جمع مجذومین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخزوم
تصویر مخزوم
بینی سوراخ کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملزوم
تصویر ملزوم
لازم گردیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهزوم
تصویر مهزوم
لشکر شکست داده شده و جدا کرده شده از قبیله خود، هزیمت یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذوم
تصویر مجذوم
((مَ))
آنکه مبتلی به مرض جذام است، جمع مجذومین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخزوم
تصویر مخزوم
((مَ))
سوراخ کرده، کسی که بینی اش سوراخ شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملزوم
تصویر ملزوم
((مَ))
لازم شده، چیزی که مورد لزوم است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهزوم
تصویر مهزوم
((مَ))
شکست خورده، هزیمت یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجزم
تصویر مجزم
آوند پر لبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجزومات
تصویر مجزومات
جمع مجزومه (مجزوم)
فرهنگ لغت هوشیار