جدول جو
جدول جو

معنی مجزوم

مجزوم
در نحو عربی، کلمه ای که حرکت حرف آخر آن ساکن باشد، قطعی، باقطعیت، قطع شده، بریده
تصویری از مجزوم
تصویر مجزوم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مجزوم

مجزوم

مجزوم
مقطوع و بریده شده. (غیاث) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، یقین کرده شده. (غیاث) (آنندراج). جزم شده. یقین کرده شده، حرف ساکن که دارای جزم باشد. (ناظم الاطباء). (در نحو عربی) صاحب جزم. جزم دار. کلمه ای که حرف آخر آن نه نصب و نه جر و نه رفع دارد. که حرکت ندارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به جزم شود
لغت نامه دهخدا

مجزوء

مجزوء
مجزو در (غیاث اللغات) یوت انداخته یوتیده قسمت شده، بیتی باشد که از اصل دایره آن جزوی از عروض و جزوی از ضرب کم کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار