لازم گرفته. (مهذب الاسماء). لازم گردیده. (آنندراج). لازم شده. (ناظم الاطباء). مقابل لازم: مرا گر دل دهی ور جان ستانی عبادت لازم است و بنده ملزوم. سعدی. ، پیوسته. (آنندراج). هر آنچه پیوسته با کسی و یا چیزی باشد و از آن جدا نشود. - لازم و ملزوم، غیر ممکن التفریق. (ناظم الاطباء). دو چیز که وجود یکی بر دیگری متوقف است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - ، (اصطلاح فقه) هرگاه دو چیز را در نظر بگیریم یکی ’الف’ و دیگری ’ب’ ووضع آن دو طوری باشد که هروقت ’الف’ وجود پیدا کند ’ب’ هم وجود پیدا کند در این صورت ’الف’ را ملزوم و ’ب’ را لازم نامند و رابطۀ بین آن دو را لزوم خوانند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)