مبتلا به مرض جذام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که آن را بیماری جذام باشد و آن علتی است که خون فاسد شده اعضای صغار می ریزند. (غیاث) (آنندراج). گرفتار خوره و مبتلا به جذام. (ناظم الاطباء). خداوند علت خوره. خوره دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مجذوم چون ترنج است ابرص چو سیب دشمن کش جوهر حسامت معلول کرده جوهر. خاقانی. نی طرفه گرعدو شد مجذوم طرفه تر آن کافعی شده ست رمحت ز افعیش می رسد ضر. خاقانی. افعی خورنده مجذوم گرچه بسی شنیدی مجذوم خواره افعی جز رمح خویش مشمر. خاقانی