- مجدب
- نا رویا خشک خشک و بی گیاه گردیده: ... و آنجا قطره ای آب نبود با کس و دشتی مجدب بی نبات و بی آب بود
معنی مجدب - جستجوی لغت در جدول جو
- مجدب ((مُ دَ یا جَ دَّ))
- خشک و بی گیاه گردیده
- مجدب
- خشک و بی گیاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کار آزموده
دوباره
فرهیخته
ناگوار شمردن چیزی را
ادب آموخته، باادب، تربیت شده
پاسخ داده شده، کسی که قانع شده
ادب آموزنده، تربیت کننده، معلم
آزموده، تجربه شده، مردکار آزموده
کسی که آبله درآورده، آبله دار، آبله رو
دوباره، از نو، مجدداً، چیزی که تازه پدید آمده، نو
جواب دهنده، پاسخ دهنده، آنکه حاجت را برآورده می کند، اجابت کننده، از نام های خداوند
جمع مادبه، میزدها خواران ها (ولیمه ها) جمع مادبه ولیمه ها
نا رویا زمینی که هیچ چیز در آن نروید
جواب دهنده، پاسخگوی
دور کرده دور رانده، پرهیز داده دور کرده پرهیز داده، آن بعد که یک پرده رد کرده باشد مقابل طنینی بقیه
فراهم آینده، بانگ کننده، یاری دهنده
جواب داده شده، پاسخ کرده
نیکو روش و پاک سیرت
مرد آزموده، کارکشته، استوار کرده، پرتجربه، جهاندیده، پخته
نا رویا خشک
کوشک
آبله بر آمده، آبله نشان، آبله دار
از سر نو کننده کاری را، تجدید کننده
کپچه کفچه آلتی که بدان سویق را هم زنند کفچه پست، جمع مجادیح
گوژپشت گرداننده
ادب آموزنده ادب آموز تربیت کننده مربی، جمع مودبین. ادب کننده و سرزنش کننده، معلم از ریشه پارسی ادب آموخته ادبدان از ریشه پارسی ادب آموز پرورنده ادب آموخته تربیت یافته: تاکمالی که در او منظور بود او را حاصل شود مانند اسب مودب وباز معلم. . ، جمع مودبین
((مُ جَ دِّ))
فرهنگ فارسی معین
نوکننده، تازه کننده، در هر قرن (صد سال) فردی ظهور نماید و آیین اسلام را تازه کند که او را مجد نامند