جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مجرب

مجرب

مجرب
مرد آزموده، کارکشته، استوار کرده، پرتجربه، جهاندیده، پخته
مجرب
فرهنگ لغت هوشیار

مجرب

مجرب
صاحب شتران گرگین. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مجرب

مجرب
دانای کارها. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مرد آزمایندۀ امور و دانای آنها، آزماینده و تجربه کننده. (ناظم الاطباء). آزمایشگر. آزماینده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مجرب

مجرب
آزموده، باتجربه، پخته، تجربه دار، تجربه دیده، تجربه کار، حاذق، کارآزموده، کاردان، کارکشته، کارکرده، کهنه کار، ماهر
متضاد: نامجرب، ناآزموده، ناپخته، آزمایشگر، تجربه شده، آزموده شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد