جدول جو
جدول جو

معنی مجیب

مجیب((مُ))
اجابت کننده، پاسخ دهنده، قبول کننده
تصویری از مجیب
تصویر مجیب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مجیب

مجیب

مجیب
جواب دهنده، پاسخ دهنده، آنکه حاجت را برآورده می کند، اجابت کننده، از نام های خداوند
مجیب
فرهنگ فارسی عمید

مجیب

مجیب
گریبان کننده پیراهن را. (آنندراج). کسی که گریبان می کند و جَیب می سازد پیراهن را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجییب شود
لغت نامه دهخدا

مجیب

مجیب
آن اصطرلاب که بر ظهر آن جیب درجات نقش کرده باشند: اصطرلاب مجیب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مجیب

مجیب
جواب دهنده. (غیاث) (آنندراج). پاسخ دهنده. (ناظم الاطباء). پاسخ گوی. پاسخ کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بلبل همی بخواند در شاخسار بید
سار از درخت سرو مر او را شده مجیب.
رودکی.
و هریکی از افاضل اسلام آن را جوابی انشا کردند و از آن مجیبان یکی قفال شاشی بود. (تاریخ بیهق ص 163) ، قبول کننده دعای کسی را. (از منتهی الارب). قبول کننده. (آنندراج) (غیاث). قبول کننده دعا. (ناظم الاطباء). برآرنده. رواکننده مسئلت ها. اجابت کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هو انشأکم من الارض و استعمرکم فیها فاستغفروه ثم توبوا الیه ان ربی قریب مجیب. (قرآن 61/11). و لقد ناد̍ی̍نا نوح فلنعم المجیبون. (قرآن 75/37).
ایزد دعای سوختگان را بود مجیب
پس چون دعای دشمن تو نیست مستجاب.
امیرمعزی (از امثال و حکم).
فروماندگان را به رحمت قریب
تضرع کنان رابه دعوت مجیب.
سعدی (بوستان).
- مجیب الدعوات، برآرندۀ خواهشها. برآرندۀحاجات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به همین ماده شود.
، مطیع و رام. (ناظم الاطباء) (ازفرهنگ جانسون) ، پستان به آسانی شیر دهنده. (ناظم الاطباء). صفت است پستان را یعنی آن که آسان توان دوشید. آن که بسیار شیر دهد. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) ، شکمی که به آسانی و نرمی عمل کند. (ناظم الاطباء). مقابل عاصی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اگر طبع مجیب باشد تدبیر اسهال نباید کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و آنجا که اندر اول بیماری مجیب نباشد نخست روده ها را به حقنه از آب چکندر و اندکی بوره پاک کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً) ، (اصطلاح فن جدل) رجوع به جدل در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

مجیب

مجیب
نامی ازنامهای خدای تعالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مسیب

مسیب
آزاد شده، بر حال خود گذاشته شده، نام یکی از سه برادری که در بخارا پول رایج قرون اولیه هجری راسکه زدند
مسیب
فرهنگ نامهای ایرانی