مشکبو. هر چیز معطر و خوشبوی. (ناظم الاطباء). هر چیز که چون مشک خوشبوی باشد. مشک آگین: نادیده هیچ مشک و همه ساله مشکبوی ناکرده هیچ لعل و همه ساله لعل فام. کسائی. سر مشکبویش به دام آورم لبش بر لب پور سام آورم. فردوسی. یکی زرد پیراهن مشکبوی بپوشید و گلنارگون کرد روی. فردوسی. غلامی سمن پیکر و مشکبوی به خوان پدر مهربان شد بدوی. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2372). آمد آن مشکبوی مشکین موی آمد آن خوبروی ماه عذار. فرخی. میی به دست من اندر چو مشکبوی گلاب بتی به پیش من اندر چو تازه روی بهار. فرخی. باغ گردد گل پرست و راغ گردد لاله گون باد گردد مشکبوی و ابر مرواریدبار. فرخی. نالۀ بلبل سحرگاهان و باد مشکبوی مردم سرمست را کالیوه و شیدا کند. منوچهری. فروکشید گل زرد، روی بند از روی برآورید گل مشکبوی سر ز تراس. منوچهری. نسترن مشکبوی مشک فروش آمده ست سیمش در گردن است مشکش در آستین. منوچهری. وز چوب خشک درّ فروبارد درّی که مشکبوی کند صحرا. ناصرخسرو. بفرمود تا چادری نزد اوی ببردند هم زآن گل مشکبوی. اسدی. بنفشه سر آورده زی مشکبوی شده یاسمن انجمن گرد اوی. اسدی. ای امیری که شمۀ خلقت بهمه خلق مشکبوی رود. سوزنی. سروقد ماهروی، لاله رخ و مشکبوی چنگ زن و باده نوش، رقص کن و شعرخوان. خاقانی. شام دیلم گله که چاکر توست مشکبو از کیائی در توست. نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 29). لیلی می مشکبوی در دست مجنون نه ز می ز بوی می مست. نظامی. ساقی می مشکبوی بردار بند از من چاره جوی بردار. نظامی. چو از خانه بیرون فرستی به کوی در و درگهت را کند مشکبوی. نظامی. باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا غالیه ای بسای از آن طرۀ مشکبوی او. سعدی. از عنبر و بنفشۀ تر بر سر آمده ست آن موی مشکبوی که در پای هشته ای. سعدی. خاک سبزآرنگ و باد گلفشان و آب خوش ابر مرواریدباران و هوای مشکبوست. سعدی. بیار زآن می گلرنگ مشکبو جامی شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز. حافظ. صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری به یادگار بمانی که بوی او داری. حافظ
مشکبو. هر چیز معطر و خوشبوی. (ناظم الاطباء). هر چیز که چون مشک خوشبوی باشد. مشک آگین: نادیده هیچ مشک و همه ساله مشکبوی ناکرده هیچ لعل و همه ساله لعل فام. کسائی. سر مشکبویش به دام آورم لبش بر لب پور سام آورم. فردوسی. یکی زرد پیراهن مشکبوی بپوشید و گلنارگون کرد روی. فردوسی. غلامی سمن پیکر و مشکبوی به خوان پدر مهربان شد بدوی. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2372). آمد آن مشکبوی مشکین موی آمد آن خوبروی ماه عذار. فرخی. میی به دست من اندر چو مشکبوی گلاب بتی به پیش من اندر چو تازه روی بهار. فرخی. باغ گردد گل پرست و راغ گردد لاله گون باد گردد مشکبوی و ابر مرواریدبار. فرخی. نالۀ بلبل سحرگاهان و باد مشکبوی مردم سرمست را کالیوه و شیدا کند. منوچهری. فروکشید گل زرد، روی بند از روی برآورید گل مشکبوی سر ز تراس. منوچهری. نسترن مشکبوی مشک فروش آمده ست سیمش در گردن است مشکش در آستین. منوچهری. وز چوب خشک درّ فروبارد درّی که مشکبوی کند صحرا. ناصرخسرو. بفرمود تا چادری نزد اوی ببردند هم زآن گل مشکبوی. اسدی. بنفشه سر آورده زی مشکبوی شده یاسمن انجمن گرد اوی. اسدی. ای امیری که شمۀ خلقت بهمه خلق مشکبوی رود. سوزنی. سروقد ماهروی، لاله رخ و مشکبوی چنگ زن و باده نوش، رقص کن و شعرخوان. خاقانی. شام دیلم گله که چاکر توست مشکبو از کیائی در توست. نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 29). لیلی می مشکبوی در دست مجنون نه ز می ز بوی می مست. نظامی. ساقی می مشکبوی بردار بند از من چاره جوی بردار. نظامی. چو از خانه بیرون فرستی به کوی در و درگهت را کند مشکبوی. نظامی. باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا غالیه ای بسای از آن طرۀ مشکبوی او. سعدی. از عنبر و بنفشۀ تر بر سر آمده ست آن موی مشکبوی که در پای هشته ای. سعدی. خاک سبزآرنگ و باد گلفشان و آب خوش ابر مرواریدباران و هوای مشکبوست. سعدی. بیار زآن می گلرنگ مشکبو جامی شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز. حافظ. صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری به یادگار بمانی که بوی او داری. حافظ
برگزیده. (دهار). برگزیده شده. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برگزیده و پسندیده. (ناظم الاطباء). ج، مجتبین و مجتبون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم موسی از دلالت او گشته مصطفی هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی. خاقانی. هر دو رکن جهان مردمی اند آدمی مجتبی و عیسی یار. خاقانی. تو بمانی چون گدای بینوا دولت خود هم توباش ای مجتبی. مولوی. مرحبا یا مجتبی یا مرتضی ان تغب جاء القضا ضاق الفضا. مولوی
برگزیده. (دهار). برگزیده شده. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برگزیده و پسندیده. (ناظم الاطباء). ج، مجتبین و مجتبون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم موسی از دلالت او گشته مصطفی هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی. خاقانی. هر دو رکن جهان مردمی اند آدمی مجتبی و عیسی یار. خاقانی. تو بمانی چون گدای بینوا دولت خود هم توباش ای مجتبی. مولوی. مرحبا یا مجتبی یا مرتضی ان تغب جاء القضا ضاق الفضا. مولوی
پیروی شده پیشوا سالار پیروی شده تبعیت کرده شده اطاعت شده مقابل تابع: و خوانین و امرا لشکریان و سایر خلایق از تابع و متبوع بنوحه و زاری در آمده. یا دولت ریاست وزارت اداره متبوع... که از آن تبعیت و اطاعت کنند
پیروی شده پیشوا سالار پیروی شده تبعیت کرده شده اطاعت شده مقابل تابع: و خوانین و امرا لشکریان و سایر خلایق از تابع و متبوع بنوحه و زاری در آمده. یا دولت ریاست وزارت اداره متبوع... که از آن تبعیت و اطاعت کنند