جدول جو
جدول جو

معنی مجاوبت - جستجوی لغت در جدول جو

مجاوبت(شِ)
مجاوبه. رجوع به مجاوبه شود
لغت نامه دهخدا
مجاوبت
یکدیگر را جواب دادن پاسخ دادن بپرسشهای همدیگر جمع مجاوبات
تصویری از مجاوبت
تصویر مجاوبت
فرهنگ لغت هوشیار
مجاوبت((مُ وَ بَ))
یکدیگر را جواب دادن
تصویری از مجاوبت
تصویر مجاوبت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجاوبات
تصویر مجاوبات
جواب دادن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجانبت
تصویر مجانبت
دوری گزیدن، دوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاوزت
تصویر مجاوزت
از جایی گذشتن، از گناه کسی در گذشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاذبت
تصویر مجاذبت
همدیگر را کشیدن، با هم نزاع کردن، نزاع و کشمکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاولت
تصویر مجاولت
با هم جولان کردن، با یکدیگر گشتن در جنگ یا در کشتی برای پیروزی یافتن بر یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
همسایگی کردن با کسی، در جوار کسی یا جایی به سر بردن، همسایگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجانبت
تصویر مجانبت
پهلوی هم واقع شدن، از یکدیگر دور شدن دوری گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بطور نوبه قرار دادن چیزی را، عقوبت کردن، از عقب کسی در آمدن، نوبت گذاری: (معاقبت آنست که سقوط دو حرف از وزنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری برقرار باشد) (المعجم. مد. چا. 47: 1)، عقوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاذبت
تصویر مجاذبت
مجاذبه، منازعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاوبات
تصویر مجاوبات
جمع مجاوبت
فرهنگ لغت هوشیار
مجاوبه و مجاوبت در فارسی مونث مجاوب: هم پاسخی به یکدیگر پاسخ دادن جمع مجاوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاوزت
تصویر مجاوزت
از جایی گذشتن، عقب انداختن کسی را و گذشتن از وی
فرهنگ لغت هوشیار
با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
فرهنگ لغت هوشیار
مجاور بودن همسایه بودن در جوار کسی بودن، در مکانی مقدس اقامت گزیدن: و بترخیص حضرت نادری مجاورت آستان عرش بنیان را اختیار و در آن اوان در آنجا می بود، همسایگی، نزدیکی: ... آتش اندر نیستانی افتد هر چه خشک باشد بسوزد و از جهت مجاورت خشک بسیار تر نیز بسوزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناوبت
تصویر مناوبت
((مُ وِ بَ))
چیزی را نوبتی کردن، عقوبت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاذبت
تصویر مجاذبت
((مُ ذَ یا ذِ بَ))
نزاع کردن و کشمکش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
((مُ وَ رَ))
همسایگی، نزدیکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاوزت
تصویر مجاوزت
((مُ وَ زَ))
از جایی گذشتن، عقب انداختن کسی را و گذشتن از وی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجانبت
تصویر مجانبت
((مُ نَ بَ))
دوری گزیدن، هم پهلو شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
Juxtaposition, Vicinity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
juxtaposition, proximité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
yuxtaposición, vecindad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
সমান্তরাল স্থাপন , নিকটবর্তীতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
निकटता , निकटता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
giustapposizione, vicinanza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
соположение , близость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
naastplaatsing, nabijheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
зіставлення , близькість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
zestawienie, bliskość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
Nebeneinanderstellung, Nähe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
justaposição, vizinhança
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
penempatan bersebelahan, kedekatan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی