جدول جو
جدول جو

معنی مجاوب - جستجوی لغت در جدول جو

مجاوب(مُ وِ)
با هم سخن گوینده. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سخن گوینده. (ناظم الاطباء) ، جواب دهنده و جواب ده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سائل، عارض. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مجاوب
همپاسخ
تصویری از مجاوب
تصویر مجاوب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
(دخترانه)
شیفته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
شیفته و فریفته، در تصوف کسی که خداوند او را به مقامات عالی معنوی می رساند و برای خود برمی گزیند، جذب شده، کشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجلوب
تصویر مجلوب
جلب شده، کشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجانب
تصویر مجانب
دوری گزیننده، دورشونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجاوب
تصویر تجاوب
پاسخ دادن به پرسش یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاور
تصویر مجاور
همسایه، کسی که در محلی نزدیک مسکن کس دیگر اقامت اختیار کند و در آنجا به سر ببرد، آنکه یا آنچه در کنار چیز دیگر قرار دارد
کسی که برای به دست آوردن ثواب در یک مکان مقدس اقامت دارد
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ / شُ عَ)
پاسخ کردن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). کسی را جواب دادن. (غیاث) (از اقرب الموارد). جواب گفتن یکی مر دیگری را. (ناظم الاطباء) ، با هم سخن گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). محاوره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
مجاوبه. رجوع به مجاوبه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجاوز
تصویر مجاوز
گذرنده از جایی، تجاوز کننده از حد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجدوب
تصویر مجدوب
نا رویا خشک
فرهنگ لغت هوشیار
ربوده کشیده شده، خدا گزید در هست شناسی و سوفیگری جذب شده ربوده، کسی است که او را خدای متعال برای خود برگزیده و پاک گردانیده باشد و او بدون رنج و جهد و کوشش بتمام مقامات و مراتب عالیه برسد چون یکی را از آدمیان جذبه حق در رسد و آن کس در دوستی خدای بمرتبه عشق رسد بیشتر آن باشد که از آن (حال) باز نیاید و در همان مرتبه عشق زندگانی کند و در همان مرتبه ازین عالم برود. این چنین کس را مجذوب گویند. یا سالک مجذوب مجذوب سالک. بعض کسان باشند که از حال مذکور باز آیند و از خود با خبر شوند اگر سلوک کنند و سلوک را تمام کنند این چنین کسان را مجذوب سالک گویند و اگر اول سلوک کنند و سلوک را تمام کنند آنگاه جذبه حق بایشان رسد این چنین کسان را سالک مجذوب گویند. یا مجذوب مطلق. کسی است که بعد از فنا بالکل مسلول العقل شود و در آن سکر و بیخودی بماند درین صورت قلم تکلیف ازو برداشته شود. این گروه مجانین حق اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجنوب
تصویر مجنوب
آنکه بیماری ذات الریه الجنب دارد و مبتلا به بیماری پهلو میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجانب
تصویر مجانب
دور شونده، دوری گزیننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاور
تصویر مجاور
همسایگی کننده، همجوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاول
تصویر مجاول
همگرد: در نبرد جولان کننده با هم (در نبرد)
فرهنگ لغت هوشیار
جب انداختن هر دو سبب مفاعلین است مفا بماند فعل بسکون لام بجای آن بنهند و فعل چون از مفاعیلن منشعب باشد آنرا مجبوب خوانند یعنی خصی کرده بسبب آنکه هر دو سبب از آخر آن انداخته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجاوب
تصویر تجاوب
بیکدیگر جواب گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
مجاوبه و مجاوبت در فارسی مونث مجاوب: هم پاسخی به یکدیگر پاسخ دادن جمع مجاوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاوبت
تصویر مجاوبت
یکدیگر را جواب دادن پاسخ دادن بپرسشهای همدیگر جمع مجاوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجانب
تصویر مجانب
((مُ نِ))
دور شونده، دوری گزیننده، مقابل مؤالف، در هندسه خط مستقیمی را مجانب یک منحنی می گویند که چون نقطه ای در روی منحنی حرکت کند و به سمت بی نهایت رود، فواصل این نقطه از این خط مرتب کم شود و میل به صفر کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاور
تصویر مجاور
((مُ وِ))
همسایه، همجوار، در کنار دیگری، کسی که به قصد ثواب در کنار یک بنای مقدس اقامت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاول
تصویر مجاول
((مُ وِ))
جولان کننده با هم (در نبرد)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجبوب
تصویر مجبوب
((مَ))
خصی کرده، در علم عروض جب انداختن هر دو سبب «مفاعلین» است، «مفا» بماند، فعل به سکون لام به جای آن بنهند و فعل چون از «مفاعلین» منشعب باشد، آن را مجبوب خوانند یعنی خصی کرده به سبب آن که هر دو سبب از آخر آن انداخته اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
((مَ))
جذب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجاوب
تصویر تجاوب
((تَ وُ))
جواب گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاوبت
تصویر مجاوبت
((مُ وَ بَ))
یکدیگر را جواب دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
شیفته، شیدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
Captivated, Fascinated, Spellbinding
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجاور
تصویر مجاور
Adjacent, Proximate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
cativado, fascinado, fascinante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجاور
تصویر مجاور
adjacente, próximo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
fasziniert, fesselnd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجاور
تصویر مجاور
angrenzend, benachbart
دیکشنری فارسی به آلمانی