جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تجاوب

تجاوب

تجاوب
یکدیگر را جواب دادن. (زوزنی). تحاور. (زوزنی) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). با یکدیگر جواب دادن. (دهار). جواب گفتن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : و از آن وقت باز، دواعی ادبار تجاوب نمود و قوافل حرمان و خذلان تناوب کرد. (جهانگشای جوینی) ، تناسق. نظم: کلام فلان متناسب متجاوب و لایتجاوب اول کلامک و آخره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تجارب

تجارب
جمع تجربه، آزمون ها ویجستان جمع تجربه آزمایشها آزمونها
تجارب
فرهنگ لغت هوشیار

تثاوب

تثاوب
فاژیدن (فاژه دهن دره خمیازه) دهن دره کردن -1 دهن دره کردن خمیازه کشیدن، دهن دره خمیازه
فرهنگ لغت هوشیار