جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مجاول

مجهول

مجهول
نامعلوم، نادانسته، ناشناخته، در دستور زبان علوم ادبی ویژگی فعلی که فاعل آن معلوم نباشد، گمنام
مجهول
فرهنگ فارسی عمید

مجاور

مجاور
همسایه، کسی که در محلی نزدیک مسکن کس دیگر اقامت اختیار کند و در آنجا به سر ببرد، آنکه یا آنچه در کنار چیز دیگر قرار دارد
کسی که برای به دست آوردن ثواب در یک مکان مقدس اقامت دارد
مجاور
فرهنگ فارسی عمید

معاول

معاول
مِعوَل ها، تیشه های دوسر که برای کندن و تراشیدن سنگ به کار می رود، جمعِ واژۀ مِعوَل
معاول
فرهنگ فارسی عمید

مجبول

مجبول
سرشته، بزرگ اندام آفریده شده فطری قرار داده شده سرشته
مجبول
فرهنگ لغت هوشیار

مجاهل

مجاهل
جمع مجهل، بیابان های بی نشانه، جمع جهل، نادانی ها جمع مجهل، جمع جهل
فرهنگ لغت هوشیار

مجاوله

مجاوله
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
فرهنگ لغت هوشیار