جدول جو
جدول جو

معنی مجارا - جستجوی لغت در جدول جو

مجارا
مجارات: بر رقعه نظم دری قایم منم در شاعری با من بقایم عنصری آب مجارا ریخته. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجارات
تصویر مجارات
با هم رفتن، هم قدم شدن، با یکدیگر برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
مجارات و مجارا در فارسی: راندن چیزی را، با هم رفتن، گفت و گو کردن، دست دست کردن (دفع الوقت کردن)، با هم برابر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجارات
تصویر مجارات
با هم رفتن، با هم برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجارات
تصویر مجارات
((مُ))
با هم رفتن، با هم برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبارا
تصویر مبارا
مبارات، نوعی طلاق به علت از هم بیزار شدن زن و مرد، ادعای برابری نمودن برای مثال گر دم خلع و مبارا می رود / بد مبین ذکر بخارا می رود (مولوی - ۴۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاری
تصویر مجاری
مجراها، محل عبورها، ممرها، جای روان شدن ها، روشهای عادی و طبیعی انجام یک امر، جمع واژۀ مجرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماجرا
تصویر ماجرا
آنچه واقع شده، آنچه جاری شده، آنچه رخ داده، شرح حال، حادثه، پیشامد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماجرا
تصویر ماجرا
اتفاق، حادثه، عارضه، کیفیت
فرهنگ لغت هوشیار
مبارات: گر دم خلع و مبارا میرود بد مبین ذکر بخارا میرود. (مثنوی قزوینی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجازا
تصویر مجازا
پاتخشیک از روی مجاز مجازی
فرهنگ لغت هوشیار
با هم رونده همراه، جمع مجری، آبراه ها، گذرگاه ها راه ها گدار ها جمع مجری راههای جریان آب، راهها طرق وسایل: اگر زانست که بوییدن ما بهوا گرفتن است بمجاری بویایی. یا مجاری شیری. مجرا هایی هستند که تعداد آنها در انسان بین 15 تا 18 عدد در هر پستان است و آنها شیر را از غدد مترشحه شیر که بمناسبت شکلشان آسینی خوانده میشوند بنوک پستان می آورند و بوسیله منفذی که در نوک پستان وجود دارد بخارج باز میشوند
فرهنگ لغت هوشیار
احتیاط ملاحظه پروا: بدانید کاین عرض آزرم نیست سخن بر محابا و با شرم نیست، باک ترس، طرفداری جانبداری: خشمت نکرد کس را الا بحق عقوبت عفوت نکرد کس را الا بحق محابا. (معزی) یا بی مجابا
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به مداراه مدارات: مدارا خرد را برادر بود خرد بر سر دانش افسر بود. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرارا
تصویر مرارا
بدفعات مکررا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماجرا
تصویر ماجرا
((جَ))
سرگذشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاری
تصویر مجاری
((مَ))
جمع مجری، محل جریان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدارا
تصویر مدارا
((مُ))
همکاری، همراهی یا همزیستی با دیگران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجازا
تصویر مجازا
از روی مجاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدارا
تصویر مدارا
با کسی نرمی و ملاطفت کردن، به نرمی و حسن خلق با کسی رفتار کردن، برای مثال مدارا خرد را برادر بود / خرد بر سر دانش افسر بود (فردوسی - ۷/۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماجرا
تصویر ماجرا
Escapades
دیکشنری فارسی به انگلیسی
приключения
دیکشنری فارسی به روسی
साहसिकता
دیکشنری فارسی به هندی