جدول جو
جدول جو

معنی مثرد - جستجوی لغت در جدول جو

مثرد
کاسه یا طاسی که در آن ترید می کردند
تصویری از مثرد
تصویر مثرد
فرهنگ فارسی عمید
مثرد
از ریشه پارسی ترید خوری آوندی که در آن ثرید سازند
تصویری از مثرد
تصویر مثرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجرد
تصویر مجرد
آهنجیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مورد
تصویر مورد
باره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مفرد
تصویر مفرد
یگانه، تکین، تکتا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
نیزۀ کوتاه، علم، درفش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
عام، شامل، روان، جاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارد
تصویر مارد
گردنکش، سرکش، بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبرد
تصویر مبرد
داروی خنک کننده و سرد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورد
تصویر مورد
موضوع، مسئله، محل ورود، جای فرود آمدن، آبشخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورد
تصویر مورد
درختچه ای همیشه سبز با گل های سفید و میوای اسانس دار و گوشتی که مصرف دارویی دارد،، آس، آسمار، مرسین
مورد اسپرم: در علم زیست شناسی نوعی مورد با برگ های پهن و زرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبرد
تصویر مبرد
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ، نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارد
تصویر مارد
گردنکش، سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
سوهان سرد کن خنک کن، فرو نشاننده سبب خنکی بدن و جز آن. سوهان. سرد کننده خنک کننده، پایین آورنده درجه حرارت بدن، کاهنده تمایلات جنسی
فرهنگ لغت هوشیار
برهنه، عریان، تنها، مرد بی زن، بی زوجه، یکه و تنها، مقابل مادی و جسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
کج کننده خماننده بلند گردانده بر آورده، کج خمیده، ریسمان تافته، زه ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
چنبری چنبره دار حلقه حلقه (زره) : باسش چون نسج عنکبوت کند روی جوشن خر پشته را و درع مزرد... (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسرد
تصویر مسرد
درز افراز درزی افراز زره بافته، درز دوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
روان و جاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفرد
تصویر مفرد
تنها، مجرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممرد
تصویر ممرد
ساختمان درخشان و ساده بنای دراز و هموار و ساده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورد
تصویر مورد
راه و طریقه و محل ورود، راه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارد
تصویر مارد
((رِ))
سرکش، گردنکش، جمع مرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
((مُ جَ رَّ))
تنها، بی همسر، دارای جنبه نظری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبرد
تصویر مبرد
((مِ رَ))
سوهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبرد
تصویر مبرد
((مَ رَ))
سبب خنکی بدن و جز آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبرد
تصویر مبرد
((مُ بَ رِّ))
سرد کننده، خنک کننده، پایین آورنده درجه حرارت بدن، کاهنده تمایلات جنسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزرد
تصویر مزرد
((مُ زَ رَّ))
حلقه حلقه (زره)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
((مِ رَ))
نیزه کوتاه، پرچم، درفش، جمع مطارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
((مُ طَّ رِ))
تاریک و تیره شونده، پی یکدیگر شونده، راست روان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
((مُ طَ رَّ))
دور کرده شده، تبعید شده، کشیده شده (تازیانه)، دراز، طولانی، مفصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفرد
تصویر مفرد
((مُ رَ))
تنها، یکه، ساده، مجرد، جدا، جداگانه، مستقل، علی حده، بنده، فرمانبردار، دلاور، یگانه، در دستور کلمه ایست که بر یکی دلالت کند، یکی، مقابل جمع، جمع مفردات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مورد
تصویر مورد
((مُ وَ رَّ))
گلگون، سرخ رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مورد
تصویر مورد
((مُ))
درختی است همیشه سبز با گل های سفید و خوشبو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مورد
تصویر مورد
((مُ رِ))
محل ورود، جای فرود آمدن، راه به سوی آب، آن چه اتفاق می افتد، باره، جمع موارد
فرهنگ فارسی معین