تنها، یکه، ساده، مجرد، جدا، جداگانه، مستقل، علی حده، بنده، فرمانبردار، دلاور، یگانه، در دستور کلمه ایست که بر یکی دلالت کند، یکی، مقابل جمع، جمع مفردات
فقیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه تفقه کند. (از اقرب الموارد) ، کرانه گزین و گوشه گیر ازمردم جهت نگاه داشت امر و نهی خدای و منه طوبی للمفردین و سبق المفردون و هم المهتزون بذکر اﷲ تعالی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برخی گویند مفردون کسانی هستند که لِدات خود را کشتند وخویشتن را باقی گذاشتند و به یاد حق مشغولی یافتند. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، آنکه خود باقی مانده و مال و لِدات او هلاک گشته باشد. (منتهی الارب). کسی که اولاد و اقران وی هلاک شده باشند و خودش تنها مانده باشد. (از ناظم الاطباء) ، راکب مفرد، سوار که با او جز شتر او نباشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مهرۀ به زر در رشته کشیدۀ فصل یافته به شبه و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). مهره های زر به رشته کشیده که در میان آنها مروارید و شبه و جزآن فاصله باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
زن و گوسپند و جز آن که یک بچه آورده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). به شتر اطلاق نشود زیرا که شتر جز یک بچه نیارد. (از اقرب الموارد) ، کسی که تنها در کاری درآید و کسی که تنها کاری کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، آنکه یک رسول فرستد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه حج کند بی عمره. (مهذب الاسماء). و رجوع به اِفراد شود